Monday, January 26, 2015

پدیده طلاق در ایران

نقش خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي يا كاركردهاي مختلف آن، ميتواند هم در جنبة مثبت آن يعني ايجاد كانون آرامش و هم در جنبة منفياش يعني ايجاد آسيب اجتماعي بسيار مهم و تأثيرگذار باشد. از جمله وجوه منفي پديد آمده از درون اين نهاد اجتماعی بروز آسيبي تحت عنوان«طلاق» است كه آثار مخرب آن در ابعاد اجتماعي، فوق العاده زياد بوده و موجب ايجاد ناهنجاريهاي اجتماعي بسياري ميشود. با توجه به اينكه نهاد خانواده در كشور ما همواره از استحكام و غناي خاصي برخوردار بوده است و بيشتر مسائل فرهنگي و شخصيتي و اجتماعي ما در كانون خانواده شكل ميگيرد، از اين رو تحقيق در اين زمينه، هم مي تواند روشنگر برخي ويژگيهاي اجتماعي و فرهنگي ما باشد و هم به شناخت و برنامهريزي در جهت حفظ، ثبات و استحكام نهاد خانواده ياري رساند. نظر به نقش مهم خانواده در جامعه، از هم گسيختگي خانواده عموماً با عوارض نامطلوبي همراه بوده و در هر جامعه همواره سازوكارهايي جهت استحكام خانواده وجود دارد. نابساماني سازمان خانوادگي يا گسيختگي آن را ميتوان به عنوان شكستن واحد خانوادگي يا گسيختگي ساخت نقشهاي اجتماعي به علت قصور يا ناتواني يك يا چند عضو خانواده در اجراي نقشهاي خود تعريف كرد.
طلاق خاتمه دادن به پیوند زناشویی، تحت شرایط خاص قانونی، شرعی و عرفی است که پس از آن زن و شوهر نسبت به یکدیگر حقوق و تکالیفی ندارند. طلاق دارای آثار و پیامدهای عمیق اقتصادی، اجتماعی، روانی، قانونی و والدینی بر مردان و زنان مطلقه، فرزندان طلاق و اجتماع است. بسیاری از بررسیهای انجام شده، از رابطه بین طلاق با اعتیاد، جرم و بزهکاری، روان پریشی، عدم تعادل شخصیتی، مسائل آموزشی و تربیتی، خودکشی، جامعه ستیزی و نظایر آن حکایت میکنند. بنابراين، طلاق يكي از انواع گسيختگي خانواده است كه ميتواند در چهارچوب جامعهشناسي خانواده مورد بررسي قرار گيرد؛ اما در عين حال از جمله مباحث اجتماعي است كه در ساير پديدههاي آسيبشناختي انعكاسي بارز دارد. به دليل رابطه آن با اعتياد، جرم و بزهكاري، ميتوان در چهارچوب جامعهشناسي انحرافات و يا جامعه شناسي مسائل و مشكلات اجتماعي بدان پرداخت. در پيدايش اين معضل، عوامل شناخته و ناشناختهاي دست به دست هم داده و موجب ناسازگاري زناشويي و انحلال خانواده و بالا رفتن نرخ طلاق در جامعه مخصوصاً در شهرهاي بزرگ شدهاند. اين پديده از طرف متخصصان رشتههاي مختلف علوم انساني به گونههاي متفاوتي مورد تحليل و تبيين قرار ميگيرد.
       با تصویب قانون حمایت خانواده در سال 1353، موجبات طلاق گسترش یافت. در سال 58، لایحه ی قانونی دادگاه مدنی خاص تصویب و مقرر شد که موارد طلاق همان است که در قانون مدنی و شرع مقرر است. سرانجام در سال 1370، قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق به منظور حمایت بیشتر از زنان ایرانی و کاهش آمار طلاق به تصویب رسید. از آنجا كه هر روز بر خيل مراجعان به مرجع قضايي، براي ارائه دادخواست (به ويژه از سوي زنان) مبني بر خواسته طلاق و اختلافات خانوادگي افزوده ميشود، و اين سؤال مطرح ميشود كه چرا طلاق و جدايي؟ آيا والدين در هنگام جدايي به سرنوشت نامعلوم و آينده فرزندان خود نميانديشند؟ ميراث طلاق، فرزنداني است كه دچار جرايم اجتماعي سبك و سنگين ميشوند؛ از جمله گرايش به اعتياد، انحرافات اجتماعي و انجام بزههاي مختلف در جامعه و ... كه خود هزينههاي غيرقابل جبراني را (كه ميتوانست در جاهاي مناسبتري صرف شود)، به جامعه تحميل ميكند و سازمانهاي اجتماعي بسياري، از جمله نيروي انتظامي را درگير تبعاًت امنيتي و انتظامي خود ميسازد؛ زيرا طلاق از نظر قانوني تنها يك حادثه است، اما از ديدگاه روانشناسان، زنجيرهاي از حوادث بهم پيوستهاي است كه براي هميشه زندگي قربانيان خود را دگرگون ميكند. اين امر همواره انسان را به تأمل وامي دارد و از طرفي به دليل روند رو به افزايش آن در سالهاي اخير در جامعه ايران به ويژه در بين نسل جوان، مسئولان امر در سازمان ملي جوانان را به فكر چارهانديشي كلي در اين خصوص واداشته است.
موجبات طلاق به طور كلي در حقوق ايران شامل: 1- طلاق به درخواست مرد؛ -2 طلاق به درخواست زن؛ 3- طلاق به توافق.
كارشناسان معتقدند كه مشكلات عمده دست به دست هم ميدهند تا واقعهاي به نام طلاق پديد آيد. اين مشكلات در بيان كلي ميتوانند عوامل اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، فردي و شخصيتي باشند. البته گفتني است كه بسياري از انگيزههاي طلاق به دلايلي از جمله بيسوادي و كم سوادي، حجب و حيا و نبود ضرورت افشاي صريح انگيزه به هنگام مراجعه به دادگاه و دفاتر اسناد رسمي و يا اصلاً مواردي كه افشاي آنها از نظر محاكم قضايي دادگاه پسند نيست، مكتوم ميماند.

آثار و عوارض طلاق
همچنان كه قبلاً نيز ذكر شد، نكته قابل تأمل اين است كه آثار و عوارض طلاق منتهي به افراد خانواده نميشود بلكه از عوارض اجتماعي و روانشناختی آن هم نبايد غافل بود؛ زيرا جامعه نيز بايد تاوان آن را در قالب هزينههاي مختلف؛ از جمله افزايش برخي جرايم بزههاي اجتماعي و به تبع آن دخالت پليس در راستاي انجام وظيفه اجتماعي خود (وظايف انتظامي، پيشگيري و قضايي) به منظور دستگيري مجرمان و هدايت به سمت قوه قضاييه، همچنين كاهش اين نوع جرايم و يا برخورد با مجرمان و ... بپردازد. بارزترين نتيجه طلاق از نظر كمي و كيفي، بر روي كودكان است.
بي گمان بعضي از بزهكاران جوان متعلق به خانوادههايي ميباشند كه دچار تعارض وكشمكشهاي خانوادگي و اختلالات رواني و عاطفي هستند. وجود تنشهايي رواني و اختلالات عاطفي در خانواده كودك ميتواند او را وادار به فرار از خانه كند تا با گروه بزهكاران همكاري و تشريك مساعي كند. در روانشناسي جنايي، بروز انحرافات اجتماعي يا جامعه زدگي و تشكيل گروه آسيب ديدگان اجتماعي، ثمرة جراحت عاطفي كودكان در خانوادههاي طلاق، تشخيص داده مي شود.
آمارها مؤيد اين نكته است كه بيشتر جرم و بزهكاريهاي كودكان و نوجوانان ريشه در مسائل و مشكلات خانوادگي، طلاق و از هم پاشيدگي كانون گرم خانواده دارد. ميزان جرايم و خودكشي در اطفال باقي مانده از طلاق، به نحوي بارز افزايش مييابد. اين اطفال خيلي بيشتر ازديگر همسالان خود مورد سوءاستفاده جنسي قرار ميگيرند و بي بندوباري و اعتياد نيز در ميان آنان شيوع بيشتري دارد. تحقيقات انجام شده دربارة علل بزهكاري كودكان، نشان ميدهد كه كودكان طلاق از امنيت رواني و عاطفي برخوردار نبوده و وجود جانشين مادر در محيط خانواده منجر به ناسازگاري، انحراف و فرار كودك از محيط خانواده مي شود.
بر اساس مطالعات انجام شده در ايران، 95 درصد نوجوانان و جواناني كه به اتهام دزدي در مراكز بازپروري به سر ميبرند، فرزندان خانوادههايي هستند كه پدر و مادرشان از هم جدا شده و يا يكي از والدين اقدام به ازدواج مجدد كردهاند.
در زير به برخي از جرايم و بزههاي اجتماعي كه از پژوهشهاي انجام شده در موضوعات اجتماعي، از جمله طلاق برگرفته شده است، اشاره ميشود.
 2/5 درصد از مراجعان به مراكز بازپروري معتادان كل كشور در 6 ماهه اول 1377 از فرزندان طلاق هستند كه علت اصلي گرايش به اين بلاي خانمانسوز را همان جدايي پدر و مادر ذكر كردهاند.
برابر اظهارات مدير كل امور آسيبديدگان اجتماعي بهزيستي، 95 درصد دختران فراري از فرزندان خانوادههايي هستند كه پدر و مادر آنها طلاق گرفته يا هردو یا يكي از آنها فوت کردهاند.
همچنين نتايج يك كار پژوهشي كه در تهران توسط دانشگاه علامه طباطبايي انجام گرفته و در نشريه فرهنگ و پژوهش به چاپ رسيده است، نشان ميدهد كه 65 درصد دختران فراري با نامادري ياناپدري زندگي ميكنند كه بخشي از آنان از فرزندان طلاق هستند.
26 درصد كودكان خياباني در شهر كرمان به علت بدرفتاري نامادري(23 درصد) و ناپدري( 3درصد) به اين معضل گرفتار شده اند.
همچنين نتايج كار پژوهش صورت گرفته در اصفهان مبين اين مطلب است كه 7 درصد كودكان خياباني اين شهر از فرزندان طلاق هستند.
به گزارش سازمان بهداشت جهاني در سيزده كشور موردمطالعه در اتحاديه اروپا، مهمترين عامل مرتبط با خودكشي، طلاق است. مسلما به جرأت ميتوان گفت بخشي از آمار خودكشيها در كشور ما نيز مربوط به تبعاًت پس از طلاق است.

از مهمترين كاركردهاي ازدواج، ايجاد امنيت روحي و رواني در ميان زن و مرد است و قواعد قانوني نيز در راستاي حمايت از اين نهاد مقدس گام برداشته است و تلاش قانونگذاران ايران در تمام ادوار برمبناي تشويق به ادامهي زندگي و ناديده انگاشتن اختلافات جزيي فيما بين زوجين بوده است. با وجود اين، گاهي اوقات مسائلي در زندگي مشترك اتفاق ميافتد كه وقوع طلاق تنها راهحل مشكل ميباشد. در اين راستا ماده 1133 قانون مدني، به مرد حق داده است كه با رعايت شرايط مقرر در اين قانون با مراجعه به دادگاه تقاضاي طلاق همسرش را بنمايد. اين ماده در سال 1381 به اين شكل در آمده است و ماده قبلي مقرر مي داشت كه مرد ميتواند هر وقت بخواهد زن خود را طلاق دهد.


طلاق کماکان یکی از موضوعات بسیار مهم در جامعهی ایران میباشد. با عنايت به مطالب پيش گفته؛ نخست سياستگذاران جامعه بايستي تمهيداتي فراهم سازند تا عوامل ريشهاي مؤثر طلاق را اعم از اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، كمرنگ و در نهايت ريشهكن سازند؛ و ديگر آنكه با تبليغات و برنامهسازيهاي صحيح فرهنگي از طريق رسانهها، زمينههايي را ايجاد كنند كه خانوادهها به اخلاق و ارزشهاي اصيل انسانی روي آورند و بدان پايبند باشند. همچنین سیاستگذاران اقتصادی و اجتماعی باید بدانند که شرایط ناگوار اقتصادی فقط به حوزههای اقتصادی محدود نمیشود بلکه متسری به حوزههای اجتماعی و حتی سیاسی هستند. اميد آنكه با اين تدابير و استفاده از ديدگاه كارشناسان و يافتههاي پژوهشگران، بيش از پيش شاهد افزايش آمار نگران كنندة طلاق در جامعه نباشیم.

نوشته:بنفشه (بانو)کریم زاده


ازنوشته های خودم

Wednesday, January 14, 2015

خشونت خانگی

در بين تمامي نهادها، سازمانها و موسسات اجتماعي، خانواده نقش و اهميت خاص و بسزايي دارد تمامي افرادي كه در باب جامعه انديشيده اند و نيز همه مصلحين بر خانواده و اهميت حياتي آن براي جامعه تاكيد ورزيده اند به درستي هيچ جامعه اي نميتواند ادعاي سلامتي كند، چنانچه ازخانوادهاي سالم برخوردار نباشد باز بدون شک هيچ يك از آسيبهاي اجتماعي نيست
كه فارغ از تاثير خانواده پديد آمده باشد از طرفى  سلامت هر جامعه در گرو سلامت خانواده، و سلامت خانواده در گرو اجتماع است. مجموعه اى از روابط و تعاملاتى است كه در بين افراد يك خانواده وجود دارد خانواده عموما به منزله مكانى كه افراد آنجا را مامن و پناهگاه خود تلقى میكنند، در نظر گرفته مىشود و جايى است كه آرامش و سكون وهماهنگى بايد برآن حكمفرما باشد و به سبب وجود روابط صميمى، محبت آميز و توامبا عواطف، بهترين مكان براى زندگى بزرگسالان و بهترين مكان براى رشد و شكوفايىعاطفى و جسمانى كودكان استاما، بعضا همين مكان ممكن است به صورتبسترى درآيد كه در آن انواع خشونتها نسبت به زنان و كودكان اعمال شود.

خشونت خانوادگی رایج ترین شکل خشونت علیه زنان استدر اعلامیه ی رفع خشونت علیه زنان(1993)، این پدیده به عنوان مانعی جهت نیل به برابری، توسعه و صلح معرفی شده استبر اساس گزارش بانک جهانی، تجاوز و خشونت خانوادگی بیش از بیماریهایی نظیر سرطان سینه و رحم و تصادف سبب از بین رفتن سلامتی زنان 15 تا 44ساله میشودنتایج مطالعات بیانگر آن است که در آمریکا بیش از 12 میلیون نفر از زنان در بره های از زندگی خود تجربه ی خشونت جسمی را داشته اندهمچنین در آمریکا و انگلستان بین تا 29 درصد زنان حامله ای که مورد بدرفتاری جسمی قرار گرفته اند و نیمی از زنانی که به قتل رسیده اند توسط شوهر خود کشته شده انددر ایران نیز خشونت علیه زنان یک مساله مهم اجتماعی استبررسیهای پزشکی قانونی نشان میدهد که در دو سال نیم گذشته بیش از نیم میلیون نفر از مجموع میلیون و 253 هزار زن مراجعه کننده در پزشکی قانونی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند قربانی خشونت خانوادگی بوده اند.
خشونت عبارت است از یک الگوى رفتارى از طریق توسل به ایجاد ترس، تهدید، رفتار زیانآور و آزاردهنده به منظور اعمال قدرت و کنترل بر فردى نزدیک تحمیل مىشود و شامل سوءاستفادهى جسمى، جنسى، اقتصادى و تهدیدات لفظى، عاطفی و متارکه میباشد.خشونت خانگی را میتوان تجاوز فیزیکی که توسط یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر صورت میگیرد، تعریف کردخشونت علیه زنان مساله ای اجتماعی استشایع ترین شکل خشونت علیه زنان، خشونت در خانواده یا خشونت خانگی میباشدسازمان بهداشت جهانی (WHOخشونت علیه زنان را از علل اصلی اضطراب، افسردگی، افکار خودکشی و استرس در بین زنان میداند.خشونت خانوادگي، موضوعي است كه پشت درهاي بسته نگه داشته شده است و در سالهاي اخير بطور فزايندهاي مطالعات و تحقيقات درباره تجارب زنان كتك خورده و خشونت ديده انجام شده استلذا، خشونت عليه زنان، يك مساله جدي اجتماعي بوده كه داراي پيامدها وعواقب ناگواري براي زنان قرباني شده در تمامي فرهنگها و گروههاي قومي است.
همسرآزارى يا خشونت خانوادگى نسبت به زنان در اشكال مختلف جسمى و روانى داراى عمرى به قدمت تاريخ بشرى است.واقعيتى تلخ و انكارناپذير كه زندگى و كرامت انسانى زنان را خدشه دار و صدمات غيرقابل جبرانى به آنان وارد مىنمايدخشونت خانوادگى داراى عواقب جسمانى غيركشنده مثل جراحت (از بريدگى تا شكستگى و آسيب ارگانهاى داخلىو عواقب روانى مثل افسردگى، ترس، اضطراب، مشكلات تغذيه اى، اختلالات جنسى، وسواس و اختلال در کارکرد اجتماعى مىباشد
براي توجيه و تبیین خشونت در خانواده نظريه هاي متعددي عنوان شده است که به طور خلاصه به آنها می پردازیم:
برطبق نظريه ماشه چكان(Trigger Theory) فرد قربانى خشونت، زمينه ظهور، موجبات تحريك و اعمال خشونت را از سوي مرتكب خشونت فراهم مىكنددر واقع خشونت عليه زنان اغلب با جمله «حقاش بود» توجيه ميشودزوجهايي كه براي حل مسائل خود دست به مشاجره كلامي ميزنند به احتمال زياد كارشان به خشونت و درگيري ميكشد و اغلب طرفي كه از مهارتهاي كلامي ضعيفتر برخوردار است، كمبود آن را با خشونت جبران ميكند.
از چشم انداز فمينيستى خشونت عليه زنان به خصوص خشونت خانگي، ريشه در فرهنگ و ساختار سياسي جامعه دارد كه پدرسالاري را تشويق ميكند و زنان در روابط صميمي تحت سلطه مردان قرار ميگيرند(بلانکا و همکاراندیدگاه فمينيستي تسلط مرد و اجتماعي شدن جهت استفاده از قدرت را منشاء خشونت ميدانداين ديدگاه بيان ميكند خشونت خانگي نتايج پدرسالاري و تسلط مرد و نابرابري جنسي است    بر اساس نظريه ي يادگيري اجتماعي، رفتار هم از راه تقليد (تقليد رفتار اعضاي خانواده و ديگرانو هم از راه تجربه هاي مستقيم فرا گرفته ميشوددختران كوچك از همان ابتدا ياد ميگيرند كه نقش جنسيتي زنان پايينتر از مردان بوده و زنان هميشه به مردان وابسته اندبا اين حال، آنها مي آموزند كه در مقام زن براي دفاع از خود در مقابل خشونت، امكانات محدودي دارندپسران نيز نقشهاي جنسيتي خود، يعني نقش مرد بزرگسال را فرا ميگيرند و متوجه ميشوند كه مردان و پسران برتر از زنان هستند و ميتوانند زنان را تحت نظارت و سلطه قرار دهند و در صورت بروز هركاستي از طرف زن، او را به هر نحو كه ياد گرفته اند مورد خشونت قرار دهند
با تقسیم نقشها بر اساس تعاون و همکاری بین زن و مرد و حرکت از الگوی مردسالاری به سمت تعاونگرایی میتوان امید داشت که تغییرات مطلوبتری در روابط زن و مرد ایجاد شود و در نتیجه شاهد بهبود جایگاه و افزایش منزلت زنان در خانواده باشیم زیرا این حرکت در نهایت به استحکام بیشتر بنیان خانواده و گرمتر شدن کانون آن خواهد انجامید.
در رابطه با حقوق زن در خانواده میتوان به حقوق انسانی زن اشاره نمود نظیر حق حیات و سلامتی، آزادی از بردگی، آزادی مذهب، عقیده و بیان، حق کار، حق برخورداری از سطح زندگی مناسب، حق مالکیت و حق ازدواج و تشکیل خانوادهلازم به ذکر است که بیشترین مشکلات در زمینه ی احقاق حقوق زنان در خانواده ناشی از مشکلات فرهنگی، نقض قوانین و عدم اجرای قوانین است که در عرف، بسیاری از موارد مانع اجرای آن میشوداز این زنان و مردان نیازمند تحول فرهنگی برای اجرای این قوانین هستند.
در نهایت اینکه مواردی نظیر کنترل فقر و اعتیاد، اصلاح الگوهای مردسالارانه، آموزش افراد جهت بالا بردن فرهنگ فردی و اجتماعی و تقویت رفتارهای مثبت نظیر احترام متقابل به یکدیگر و صبر و گذشت میتواند در زمینه کنترل خشونت در خانواده مفید باشد.

Friday, January 9, 2015

خشونت خانگی علیه زنان

در بين تمامي نهادها، سازمانها و موسسات اجتماعي، خانواده نقش و اهميت خاص و بسزايي دارد. تمامي افرادي
 كه در باب جامعه انديشيده اند و نيز همه مصلحين بر خانواده و اهميت حياتي آن براي جامعه تاكيد ورزيده اند. به درستي هيچ جامعه اي نميتواند ادعاي سلامتي كند، چنانچه از خانوادهاي سالم برخوردار نباشد. باز بدون شک هيچ يك از آسيبهاي اجتماعي نيست كه فارغ از تاثير خانواده پديد آمده باشد. از طرفى، سلامت هر جامعه در گرو سلامت خانواده، و سلامت خانواده در گرو مجموعه اى از روابط و تعاملاتى است كه در بين افراد يك خانواده وجود دارد. خانواده عموما به منزله مكانى كه افراد آنجا را مامن و پناهگاه خود تلقى مىكنند، در نظر گرفته مىشود و جايى است كه آرامش و سكون و هماهنگى بايد برآن حكمفرما باشد و به سبب وجود روابط صميمى، محبت آميز و توام با عواطف، بهترين مكان براى زندگى بزرگسالان و بهترين مكان براى رشد و شكوفايى عاطفى و جسمانى كودكان است. اما، بعضا همين مكان ممكن است به صورت بسترى درآيد كه در آن انواع خشونتها نسبت به زنان و كودكان اعمال شود.
خشونت خانوادگی رایج ترین شکل خشونت علیه زنان است. در اعلامیه ی رفع خشونت علیه زنان(1993)، این پدیده به عنوان مانعی جهت نیل به برابری، توسعه و صلح معرفی شده است. بر اساس گزارش بانک جهانی، تجاوز و خشونت خانوادگی بیش از بیماریهایی نظیر سرطان سینه و رحم و تصادف سبب از بین رفتن سلامتی زنان 15 تا 44 ساله میشود. نتایج مطالعات بیانگر آن است که در آمریکا بیش از 12 میلیون نفر از زنان در بره های از زندگی خود تجربه ی خشونت جسمی را داشته اند. همچنین در آمریکا و انگلستان بین 8 تا 29 درصد زنان حامله ای که مورد بدرفتاری جسمی قرار گرفته اند و نیمی از زنانی که به قتل رسیده اند توسط شوهر خود کشته شده اند. در ایران نیز خشونت علیه زنان یک مساله مهم اجتماعی است. بررسیهای پزشکی قانونی نشان میدهد که در دو سال نیم گذشته بیش از نیم میلیون نفر از مجموع 2 میلیون و 253 هزار زن مراجعه کننده در پزشکی قانونی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند قربانی خشونت خانوادگی بوده اند.
    خشونت عبارت است از یک الگوى رفتارى از طریق توسل به ایجاد ترس، تهدید، رفتار زیانآور و آزاردهنده به منظور اعمال قدرت و کنترل بر فردى نزدیک تحمیل مىشود و شامل سوءاستفادهى جسمى، جنسى، اقتصادى و تهدیدات لفظى، عاطفی و متارکه مىباشد. خشونت خانگی را میتوان تجاوز فیزیکی که توسط یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر صورت میگیرد، تعریف کرد. خشونت علیه زنان مساله ای اجتماعی است. شایع ترین شکل خشونت علیه زنان، خشونت در خانواده یا خشونت خانگی میباشد. سازمان بهداشت جهانی (WHO) خشونت علیه زنان را از علل اصلی اضطراب، افسردگی، افکار خودکشی و استرس در بین زنان میداند. خشونت خانوادگي، موضوعي است كه پشت درهاي بسته نگه داشته شده است و در سالهاي اخير بطور فزايندهاي مطالعات و تحقيقات درباره تجارب زنان كتك خورده و خشونت ديده انجام شده است. لذا، خشونت عليه زنان، يك مساله جدي اجتماعي بوده كه داراي پيامدها وعواقب ناگواري براي زنان قرباني شده در تمامي فرهنگها و گروههاي قومي است.
   همسرآزارى يا خشونت خانوادگى نسبت به زنان در اشكال مختلف جسمى و روانى داراى عمرى به قدمت تاريخ بشرى است. واقعيتى تلخ و انكارناپذير كه زندگى و كرامت انسانى زنان را خدشه دار و صدمات غيرقابل جبرانى به آنان وارد مىنمايد. خشونت خانوادگى داراى عواقب جسمانى غيركشنده مثل جراحت (از بريدگى تا شكستگى و آسيب ارگانهاى داخلى) و عواقب روانى مثل افسردگى، ترس، اضطراب، مشكلات تغذيه اى، اختلالات جنسى، وسواس و اختلال در کارکرد اجتماعى مىباشد
براي توجيه و تبیین خشونت در خانواده نظريه هاي متعددي عنوان شده است که به طور خلاصه به آنها می پردازیم:
    برطبق نظريه ماشه چكان(Trigger Theory)  فرد قربانى خشونت، زمينه ظهور، موجبات تحريك و اعمال خشونت را از سوي مرتكب خشونت فراهم مىكند. در واقع خشونت عليه زنان اغلب با جمله «حقاش بود» توجيه ميشود. زوجهايي كه براي حل مسائل خود دست به مشاجره كلامي ميزنند به احتمال زياد كارشان به خشونت و درگيري ميكشد و اغلب طرفي كه از مهارتهاي كلامي ضعيفتر برخوردار است، كمبود آن را با خشونت جبران ميكند.
     از چشم انداز فمينيستى خشونت عليه زنان به خصوص خشونت خانگي، ريشه در فرهنگ و ساختار سياسي جامعه دارد كه پدرسالاري را تشويق ميكند و زنان در روابط صميمي تحت سلطه مردان قرار ميگيرند(بلانکا و همکاران. دیدگاه فمينيستي تسلط مرد و اجتماعي شدن جهت استفاده از قدرت را منشاء خشونت ميداند. اين ديدگاه بيان ميكند خشونت خانگي نتايج پدرسالاري و تسلط مرد و نابرابري جنسي است    بر اساس نظريه ي يادگيري اجتماعي، رفتار هم از راه تقليد (تقليد رفتار اعضاي خانواده و ديگران) و هم از راه تجربه هاي مستقيم فرا گرفته ميشود. دختران كوچك از همان ابتدا ياد ميگيرند كه نقش جنسيتي زنان پايينتر از مردان بوده و زنان هميشه به مردان وابسته اند. با اين حال، آنها مي آموزند كه در مقام زن براي دفاع از خود در مقابل خشونت، امكانات محدودي دارند. پسران نيز نقشهاي جنسيتي خود، يعني نقش مرد بزرگسال را فرا ميگيرند و متوجه ميشوند كه مردان و پسران برتر از زنان هستند و ميتوانند زنان را تحت نظارت و سلطه قرار دهند و در صورت بروز هركاستي از طرف زن، او را به هر نحو كه ياد گرفته اند مورد خشونت قرار دهند
با تقسیم نقشها بر اساس تعاون و همکاری بین زن و مرد و حرکت از الگوی مردسالاری به سمت تعاونگرایی میتوان امید داشت که تغییرات مطلوبتری در روابط زن و مرد ایجاد شود و در نتیجه شاهد بهبود جایگاه و افزایش منزلت زنان در خانواده باشیم زیرا این حرکت در نهایت به استحکام بیشتر بنیان خانواده و گرمتر شدن کانون آن خواهد انجامید.
در رابطه با حقوق زن در خانواده میتوان به حقوق انسانی زن اشاره نمود نظیر حق حیات و سلامتی، آزادی از بردگی، آزادی مذهب، عقیده و بیان، حق کار، حق برخورداری از سطح زندگی مناسب، حق مالکیت و حق ازدواج و تشکیل خانواده. لازم به ذکر است که بیشترین مشکلات در زمینه ی احقاق حقوق زنان در خانواده ناشی از مشکلات فرهنگی، نقض قوانین و عدم اجرای قوانین است که در عرف، بسیاری از موارد مانع اجرای آن میشود. از این زنان و مردان نیازمند تحول فرهنگی برای اجرای این قوانین هستند.
    در نهایت اینکه مواردی نظیر کنترل فقر و اعتیاد، اصلاح الگوهای مردسالارانه، آموزش افراد جهت بالا بردن فرهنگ فردی و اجتماعی و تقویت رفتارهای مثبت نظیر احترام متقابل به یکدیگر و صبر و گذشت میتواند در زمینه کنترل خشونت در خانواده مفید باشد.

بنفشه کریم زاده

Friday, January 2, 2015

فقر و بیکاری در ایران

فلاکت وبیکاری در جمهوری اسلامی رشد وحشتناک فقر و بیکاری یعنی افزایش فحشا و تن فروشی در ایران، در حالیکه حکومت اسلامی سعی وتلاش در مخفی وپنهان کاری این آمار وحشتناک می کند.اما خیابانها وپارکها وبسیاری از اماکن عمومی دیگر فریاد میزنند وشاهد این واقعیت بسیار تلخ هستند. فقر و فلاکت بی سابقه ای که توسعه یافته، بیکاری و اعتیاد وغیره ریشه دراین وضعیت فلاکتبار اقتصادی، سیاسی دارد. گسترش کلیه فروشی و تن فروشی از سر فقر،نداری و برای امرار معاش نیز فقط وفقط به خاطر جانیان رژیم ودزدی های کلان میلیاردی هست که هر روزه در جمهوری اسلامی شاهد هستیم.