در بين تمامي نهادها، سازمانها و موسسات اجتماعي، خانواده نقش و اهميت خاص و بسزايي دارد. تمامي افرادي
كه در باب جامعه انديشيده اند و نيز همه مصلحين بر خانواده و اهميت حياتي آن براي جامعه تاكيد ورزيده اند. به درستي هيچ جامعه اي نميتواند ادعاي سلامتي كند، چنانچه از خانوادهاي سالم برخوردار نباشد. باز بدون شک هيچ يك از آسيبهاي اجتماعي نيست كه فارغ از تاثير خانواده پديد آمده باشد. از طرفى، سلامت هر جامعه در گرو سلامت خانواده، و سلامت خانواده در گرو مجموعه اى از روابط و تعاملاتى است كه در بين افراد يك خانواده وجود دارد. خانواده عموما به منزله مكانى كه افراد آنجا را مامن و پناهگاه خود تلقى مىكنند، در نظر گرفته مىشود و جايى است كه آرامش و سكون و هماهنگى بايد برآن حكمفرما باشد و به سبب وجود روابط صميمى، محبت آميز و توام با عواطف، بهترين مكان براى زندگى بزرگسالان و بهترين مكان براى رشد و شكوفايى عاطفى و جسمانى كودكان است. اما، بعضا همين مكان ممكن است به صورت بسترى درآيد كه در آن انواع خشونتها نسبت به زنان و كودكان اعمال شود.
خشونت خانوادگی رایج ترین شکل خشونت علیه زنان است. در اعلامیه ی رفع خشونت علیه زنان(1993)، این پدیده به عنوان مانعی جهت نیل به برابری، توسعه و صلح معرفی شده است. بر اساس گزارش بانک جهانی، تجاوز و خشونت خانوادگی بیش از بیماریهایی نظیر سرطان سینه و رحم و تصادف سبب از بین رفتن سلامتی زنان 15 تا 44 ساله میشود. نتایج مطالعات بیانگر آن است که در آمریکا بیش از 12 میلیون نفر از زنان در بره های از زندگی خود تجربه ی خشونت جسمی را داشته اند. همچنین در آمریکا و انگلستان بین 8 تا 29 درصد زنان حامله ای که مورد بدرفتاری جسمی قرار گرفته اند و نیمی از زنانی که به قتل رسیده اند توسط شوهر خود کشته شده اند. در ایران نیز خشونت علیه زنان یک مساله مهم اجتماعی است. بررسیهای پزشکی قانونی نشان میدهد که در دو سال نیم گذشته بیش از نیم میلیون نفر از مجموع 2 میلیون و 253 هزار زن مراجعه کننده در پزشکی قانونی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند قربانی خشونت خانوادگی بوده اند.
خشونت عبارت است از یک الگوى رفتارى از طریق توسل به ایجاد ترس، تهدید، رفتار زیانآور و آزاردهنده به منظور اعمال قدرت و کنترل بر فردى نزدیک تحمیل مىشود و شامل سوءاستفادهى جسمى، جنسى، اقتصادى و تهدیدات لفظى، عاطفی و متارکه مىباشد. خشونت خانگی را میتوان تجاوز فیزیکی که توسط یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر صورت میگیرد، تعریف کرد. خشونت علیه زنان مساله ای اجتماعی است. شایع ترین شکل خشونت علیه زنان، خشونت در خانواده یا خشونت خانگی میباشد. سازمان بهداشت جهانی (WHO) خشونت علیه زنان را از علل اصلی اضطراب، افسردگی، افکار خودکشی و استرس در بین زنان میداند. خشونت خانوادگي، موضوعي است كه پشت درهاي بسته نگه داشته شده است و در سالهاي اخير بطور فزايندهاي مطالعات و تحقيقات درباره تجارب زنان كتك خورده و خشونت ديده انجام شده است. لذا، خشونت عليه زنان، يك مساله جدي اجتماعي بوده كه داراي پيامدها وعواقب ناگواري براي زنان قرباني شده در تمامي فرهنگها و گروههاي قومي است.
همسرآزارى يا خشونت خانوادگى نسبت به زنان در اشكال مختلف جسمى و روانى داراى عمرى به قدمت تاريخ بشرى است. واقعيتى تلخ و انكارناپذير كه زندگى و كرامت انسانى زنان را خدشه دار و صدمات غيرقابل جبرانى به آنان وارد مىنمايد. خشونت خانوادگى داراى عواقب جسمانى غيركشنده مثل جراحت (از بريدگى تا شكستگى و آسيب ارگانهاى داخلى) و عواقب روانى مثل افسردگى، ترس، اضطراب، مشكلات تغذيه اى، اختلالات جنسى، وسواس و اختلال در کارکرد اجتماعى مىباشد
براي توجيه و تبیین خشونت در خانواده نظريه هاي متعددي عنوان شده است که به طور خلاصه به آنها می پردازیم:
برطبق نظريه ماشه چكان(Trigger Theory) فرد قربانى خشونت، زمينه ظهور، موجبات تحريك و اعمال خشونت را از سوي مرتكب خشونت فراهم مىكند. در واقع خشونت عليه زنان اغلب با جمله «حقاش بود» توجيه ميشود. زوجهايي كه براي حل مسائل خود دست به مشاجره كلامي ميزنند به احتمال زياد كارشان به خشونت و درگيري ميكشد و اغلب طرفي كه از مهارتهاي كلامي ضعيفتر برخوردار است، كمبود آن را با خشونت جبران ميكند.
از چشم انداز فمينيستى خشونت عليه زنان به خصوص خشونت خانگي، ريشه در فرهنگ و ساختار سياسي جامعه دارد كه پدرسالاري را تشويق ميكند و زنان در روابط صميمي تحت سلطه مردان قرار ميگيرند(بلانکا و همکاران. دیدگاه فمينيستي تسلط مرد و اجتماعي شدن جهت استفاده از قدرت را منشاء خشونت ميداند. اين ديدگاه بيان ميكند خشونت خانگي نتايج پدرسالاري و تسلط مرد و نابرابري جنسي است بر اساس نظريه ي يادگيري اجتماعي، رفتار هم از راه تقليد (تقليد رفتار اعضاي خانواده و ديگران) و هم از راه تجربه هاي مستقيم فرا گرفته ميشود. دختران كوچك از همان ابتدا ياد ميگيرند كه نقش جنسيتي زنان پايينتر از مردان بوده و زنان هميشه به مردان وابسته اند. با اين حال، آنها مي آموزند كه در مقام زن براي دفاع از خود در مقابل خشونت، امكانات محدودي دارند. پسران نيز نقشهاي جنسيتي خود، يعني نقش مرد بزرگسال را فرا ميگيرند و متوجه ميشوند كه مردان و پسران برتر از زنان هستند و ميتوانند زنان را تحت نظارت و سلطه قرار دهند و در صورت بروز هركاستي از طرف زن، او را به هر نحو كه ياد گرفته اند مورد خشونت قرار دهند
با تقسیم نقشها بر اساس تعاون و همکاری بین زن و مرد و حرکت از الگوی مردسالاری به سمت تعاونگرایی میتوان امید داشت که تغییرات مطلوبتری در روابط زن و مرد ایجاد شود و در نتیجه شاهد بهبود جایگاه و افزایش منزلت زنان در خانواده باشیم زیرا این حرکت در نهایت به استحکام بیشتر بنیان خانواده و گرمتر شدن کانون آن خواهد انجامید.
در رابطه با حقوق زن در خانواده میتوان به حقوق انسانی زن اشاره نمود نظیر حق حیات و سلامتی، آزادی از بردگی، آزادی مذهب، عقیده و بیان، حق کار، حق برخورداری از سطح زندگی مناسب، حق مالکیت و حق ازدواج و تشکیل خانواده. لازم به ذکر است که بیشترین مشکلات در زمینه ی احقاق حقوق زنان در خانواده ناشی از مشکلات فرهنگی، نقض قوانین و عدم اجرای قوانین است که در عرف، بسیاری از موارد مانع اجرای آن میشود. از این زنان و مردان نیازمند تحول فرهنگی برای اجرای این قوانین هستند.
در نهایت اینکه مواردی نظیر کنترل فقر و اعتیاد، اصلاح الگوهای مردسالارانه، آموزش افراد جهت بالا بردن فرهنگ فردی و اجتماعی و تقویت رفتارهای مثبت نظیر احترام متقابل به یکدیگر و صبر و گذشت میتواند در زمینه کنترل خشونت در خانواده مفید باشد.
كه در باب جامعه انديشيده اند و نيز همه مصلحين بر خانواده و اهميت حياتي آن براي جامعه تاكيد ورزيده اند. به درستي هيچ جامعه اي نميتواند ادعاي سلامتي كند، چنانچه از خانوادهاي سالم برخوردار نباشد. باز بدون شک هيچ يك از آسيبهاي اجتماعي نيست كه فارغ از تاثير خانواده پديد آمده باشد. از طرفى، سلامت هر جامعه در گرو سلامت خانواده، و سلامت خانواده در گرو مجموعه اى از روابط و تعاملاتى است كه در بين افراد يك خانواده وجود دارد. خانواده عموما به منزله مكانى كه افراد آنجا را مامن و پناهگاه خود تلقى مىكنند، در نظر گرفته مىشود و جايى است كه آرامش و سكون و هماهنگى بايد برآن حكمفرما باشد و به سبب وجود روابط صميمى، محبت آميز و توام با عواطف، بهترين مكان براى زندگى بزرگسالان و بهترين مكان براى رشد و شكوفايى عاطفى و جسمانى كودكان است. اما، بعضا همين مكان ممكن است به صورت بسترى درآيد كه در آن انواع خشونتها نسبت به زنان و كودكان اعمال شود.
خشونت خانوادگی رایج ترین شکل خشونت علیه زنان است. در اعلامیه ی رفع خشونت علیه زنان(1993)، این پدیده به عنوان مانعی جهت نیل به برابری، توسعه و صلح معرفی شده است. بر اساس گزارش بانک جهانی، تجاوز و خشونت خانوادگی بیش از بیماریهایی نظیر سرطان سینه و رحم و تصادف سبب از بین رفتن سلامتی زنان 15 تا 44 ساله میشود. نتایج مطالعات بیانگر آن است که در آمریکا بیش از 12 میلیون نفر از زنان در بره های از زندگی خود تجربه ی خشونت جسمی را داشته اند. همچنین در آمریکا و انگلستان بین 8 تا 29 درصد زنان حامله ای که مورد بدرفتاری جسمی قرار گرفته اند و نیمی از زنانی که به قتل رسیده اند توسط شوهر خود کشته شده اند. در ایران نیز خشونت علیه زنان یک مساله مهم اجتماعی است. بررسیهای پزشکی قانونی نشان میدهد که در دو سال نیم گذشته بیش از نیم میلیون نفر از مجموع 2 میلیون و 253 هزار زن مراجعه کننده در پزشکی قانونی که مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند قربانی خشونت خانوادگی بوده اند.
خشونت عبارت است از یک الگوى رفتارى از طریق توسل به ایجاد ترس، تهدید، رفتار زیانآور و آزاردهنده به منظور اعمال قدرت و کنترل بر فردى نزدیک تحمیل مىشود و شامل سوءاستفادهى جسمى، جنسى، اقتصادى و تهدیدات لفظى، عاطفی و متارکه مىباشد. خشونت خانگی را میتوان تجاوز فیزیکی که توسط یک عضو خانواده علیه عضو یا اعضای دیگر صورت میگیرد، تعریف کرد. خشونت علیه زنان مساله ای اجتماعی است. شایع ترین شکل خشونت علیه زنان، خشونت در خانواده یا خشونت خانگی میباشد. سازمان بهداشت جهانی (WHO) خشونت علیه زنان را از علل اصلی اضطراب، افسردگی، افکار خودکشی و استرس در بین زنان میداند. خشونت خانوادگي، موضوعي است كه پشت درهاي بسته نگه داشته شده است و در سالهاي اخير بطور فزايندهاي مطالعات و تحقيقات درباره تجارب زنان كتك خورده و خشونت ديده انجام شده است. لذا، خشونت عليه زنان، يك مساله جدي اجتماعي بوده كه داراي پيامدها وعواقب ناگواري براي زنان قرباني شده در تمامي فرهنگها و گروههاي قومي است.
همسرآزارى يا خشونت خانوادگى نسبت به زنان در اشكال مختلف جسمى و روانى داراى عمرى به قدمت تاريخ بشرى است. واقعيتى تلخ و انكارناپذير كه زندگى و كرامت انسانى زنان را خدشه دار و صدمات غيرقابل جبرانى به آنان وارد مىنمايد. خشونت خانوادگى داراى عواقب جسمانى غيركشنده مثل جراحت (از بريدگى تا شكستگى و آسيب ارگانهاى داخلى) و عواقب روانى مثل افسردگى، ترس، اضطراب، مشكلات تغذيه اى، اختلالات جنسى، وسواس و اختلال در کارکرد اجتماعى مىباشد
براي توجيه و تبیین خشونت در خانواده نظريه هاي متعددي عنوان شده است که به طور خلاصه به آنها می پردازیم:
برطبق نظريه ماشه چكان(Trigger Theory) فرد قربانى خشونت، زمينه ظهور، موجبات تحريك و اعمال خشونت را از سوي مرتكب خشونت فراهم مىكند. در واقع خشونت عليه زنان اغلب با جمله «حقاش بود» توجيه ميشود. زوجهايي كه براي حل مسائل خود دست به مشاجره كلامي ميزنند به احتمال زياد كارشان به خشونت و درگيري ميكشد و اغلب طرفي كه از مهارتهاي كلامي ضعيفتر برخوردار است، كمبود آن را با خشونت جبران ميكند.
از چشم انداز فمينيستى خشونت عليه زنان به خصوص خشونت خانگي، ريشه در فرهنگ و ساختار سياسي جامعه دارد كه پدرسالاري را تشويق ميكند و زنان در روابط صميمي تحت سلطه مردان قرار ميگيرند(بلانکا و همکاران. دیدگاه فمينيستي تسلط مرد و اجتماعي شدن جهت استفاده از قدرت را منشاء خشونت ميداند. اين ديدگاه بيان ميكند خشونت خانگي نتايج پدرسالاري و تسلط مرد و نابرابري جنسي است بر اساس نظريه ي يادگيري اجتماعي، رفتار هم از راه تقليد (تقليد رفتار اعضاي خانواده و ديگران) و هم از راه تجربه هاي مستقيم فرا گرفته ميشود. دختران كوچك از همان ابتدا ياد ميگيرند كه نقش جنسيتي زنان پايينتر از مردان بوده و زنان هميشه به مردان وابسته اند. با اين حال، آنها مي آموزند كه در مقام زن براي دفاع از خود در مقابل خشونت، امكانات محدودي دارند. پسران نيز نقشهاي جنسيتي خود، يعني نقش مرد بزرگسال را فرا ميگيرند و متوجه ميشوند كه مردان و پسران برتر از زنان هستند و ميتوانند زنان را تحت نظارت و سلطه قرار دهند و در صورت بروز هركاستي از طرف زن، او را به هر نحو كه ياد گرفته اند مورد خشونت قرار دهند
با تقسیم نقشها بر اساس تعاون و همکاری بین زن و مرد و حرکت از الگوی مردسالاری به سمت تعاونگرایی میتوان امید داشت که تغییرات مطلوبتری در روابط زن و مرد ایجاد شود و در نتیجه شاهد بهبود جایگاه و افزایش منزلت زنان در خانواده باشیم زیرا این حرکت در نهایت به استحکام بیشتر بنیان خانواده و گرمتر شدن کانون آن خواهد انجامید.
در رابطه با حقوق زن در خانواده میتوان به حقوق انسانی زن اشاره نمود نظیر حق حیات و سلامتی، آزادی از بردگی، آزادی مذهب، عقیده و بیان، حق کار، حق برخورداری از سطح زندگی مناسب، حق مالکیت و حق ازدواج و تشکیل خانواده. لازم به ذکر است که بیشترین مشکلات در زمینه ی احقاق حقوق زنان در خانواده ناشی از مشکلات فرهنگی، نقض قوانین و عدم اجرای قوانین است که در عرف، بسیاری از موارد مانع اجرای آن میشود. از این زنان و مردان نیازمند تحول فرهنگی برای اجرای این قوانین هستند.
در نهایت اینکه مواردی نظیر کنترل فقر و اعتیاد، اصلاح الگوهای مردسالارانه، آموزش افراد جهت بالا بردن فرهنگ فردی و اجتماعی و تقویت رفتارهای مثبت نظیر احترام متقابل به یکدیگر و صبر و گذشت میتواند در زمینه کنترل خشونت در خانواده مفید باشد.
بنفشه کریم زاده
No comments:
Post a Comment