صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای! جنگل را بیابان می کنند.
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند!
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند!
"فریدون مشیری"
الوداع کودک درد!!!
جنگ است و قربانگاه ،جنگ است و کشتارگاه،جنگ است تاراج انسان ها.....
آنگونه که آمار نشان میدهد بیشترین قربانیان جنگ ها غیر نظامیانند و از این
میان زنان و کودکان بیشترین آسیب دیدگان .
شنگال نت موسیقی و سمفونیای نگاه بربرانه به هر چه در اوست .شنگال
ترازدیای تکرار شده کشتار آشویتس از سوی نازی ها،نابودی مادرید از سوی
فرانکوها،قتل عام ویتنامی ها از سوی یانکی ها،خاموشی کوردهای علوی ---
درسیمی از سوی کمال آتاتورک های،از کشته پشته ساختن ارمن ها از سوی
پان ترک ها،ویرانی و کشتار کور صهیونیست ها در در غزه فلسطینی ها ،
انفال بی دفاعان از سوی افلقی ها،و داروی خاموشی ریختن بر شهری به
نام (هلبجه)از سوی صدام حسین ها ست.
شنگال مانیفستوی نگاه لیبرال ها ونئولیبرال ها ست به زندگی وبودن انسان.
شنگال قتل گاه کودکانی است که آیه های زندگیشان بازی با چوبدستی
در کوچه پس کوچه های زاد گاهشان و خزیدن به آغوش مادری است که
در پهندشت گیتی چراغ زندگی است و اسوه عشق به فرزند و ایثار در ره
فرزند.
شنگال سرزمین سوخته مردمانی است که خوشه های طلایی گندم را
چون مردمک چشم پاس می داشتند تا "بیا فرا" از نگاه ها محو شود و
سفره ها بان نان تنوری آوازی شود برای کودکان نادار را وسرود ی از
برای زندگی.
کودک شنگالی از ترس کشتار مالیخویایی اجیر شدگان اندیشه کور
به کوه پناه برد .در آنجا نه از آغوش مادر خبری بود و نه از مهر پدر رد
پایی !زیرا بربران هزاره سوم کشتارشان کردند و به تاراج بردنشان .
در آنجا تنها صدای آشنای گوش ها . درد بودو رنج بودو ترس بودو
گرسنگی .آفتابی سوزان و چشمه های مسدود شده با بتون های
صدامیان و کشتزارهای سوخته با نا پالم اهدایی غربیان.............
چشمانش را سوزاند گرمای بی امان آفتاب و آب چشمش کویر ی
شد برای شادمانی از پیروزی خونخواران ..........................
نابینای نا بینا .کور،کور،کور .نه اشکی که ریزش کند ونه قرنیه ای که
نظاره کند نابودی آدمیان .....
او چون عمر خاور به تاریخ پیوست و چون نمادی از درندگی انسان
در حق انسان تابلویی شد بر سر درب نهاد حمایت از کودکان----
تا با مرگش (جون مک کین هاو ابوبکر البغدای) هادر بنادر قناری یا
هونولولو پیروزی خویش را جشن گیرندو لابی های صهیونیستی
شاگردان خویش را دلار دهندو مدال . امنیت اسرائیل را نوید دهند.
هزینه های 7.5 میلیون دلاری بمب ها و هواپیما های یانکی ها را
در فردای پیروزی برداعش!!!!!!!!!! از منابع بازماندگان کودک در خواب
خسبیته ی شنگالی بستانند.زیرا یانکی ها در ازای هر دلاری که
عطا می کنند به کوردها به زور 3 برابر آنرا می ستانند.مگر نه اینکه
مثلی عامیانه کوردی می گوید:(هیچ گربه ای در راه خدا به شکار
موش نمی رود).
مرگ کودک شنگالی .کودکی که به سنی نرسیده بود تا واژه ی
"ج.....ن.......گ" را فرا گیرد قربانی واژه ای شد که تا واپسین دم
مرگ با هاش (نا آشنا و بیگانه ) بود!
مرگش باز گوی نگاه بی تعارف زرو مداران و قدرت طلبان است
حتا با واژه ای به نام ...ک......و.......د......ک..................
زور مندان را در مقابل کشتار تمامی کودکان شنگالی در دادگاه
بشریت به صلابه می کشیم.
الوداع ای کودک شنگالی !
Sunday, August 31, 2014
Thursday, August 28, 2014
اعدام .خشونت علیه خشونت
مجازات مرگ قدیمی ترین مجازات در جامعه بشری است و بسیاری پیش از زندان و جریمه نقدی وجود داشته است نخستین جوامع بشری هرگونه جرمی را بی برو برگرد با مجازات مرگ کیفر میدادند .سابقه مجازات اعدام به گذشته های بسیار دور بر میگردد زمانی بسیار کهن بیش از نخستین کوشش های معقول برای پیدا کردن قانون اعدام، اساسا یک مجازات غیر عقلانی است و هرچه حقوق دانان و اهل سیاست در طول تاریخ کوشیده اند توجیه عقلانی برای آن بتراشند به جایی نرسیده اند .اعدام کیفر و مجازاتی است یا به عبارت دیگر اشد مجازات برای محکوم میباشد این کیفر یکی از موارد پیش بینی شده در قانون برخی از کشورهاست که در آن به حکم قانون کشورها وبر اساس حکم دادگاههای عمومی ،جنایی،نظامی و غیره زندگی یک انسان را سلب میکند.عربستان سعودی،چین،آمریکا، عراق و ایران دارای بالاترین آمار اعدام در جهان هستند اعدام در گذشته در بسیاری کشورها انجام می گرفته و امروزه بسیار از این کشورها این روش مجازات را برچیده اند یا کمتر به اجرا در می آورند و در این میان فشارهای افکار عمومی و سازمانهای مدافع حقوق بشر در کاهش صدور مجازات اعدام و یا کنار گذاشتن آن بی تاثیر نبوده است. در حقوق اسلامی میتوان بجای اعدام از مجازاتهای سالب حیاط نیز استفاده کرد که به بخشهای مختلفی قابل تقسیم است.حقوق دانان ایرانی غالبا به جای لفظ اعدام در مواردی که شخصی به واسطه کشتن دیگری به مجازات سلب حیاط محکوم شد از لفظ قصاص استفاده میکنند،لفظ اعدام در نزد این حقوق دانان ،مجازاتی است که جهت جرائمی چون محاربه و......بکار میرود .اعدام فقط در به دار آویختن شخص و جان وی را گرفتن نیست بلکه انواع و اقسام مختلفی را دارد از جمله تیر باران،زنده به گور کردن،سنگسار کردن،خفه کردن،تزریق سم و غیره میباشد. از جمله اعدام ها اعدام در ملا عام میباشد که ایران سیر سعودی و رتبه اول را در جهان دارد و بازتاب آن یک نتیجه فرهنگی است که هر ایرانی به روال این پدیده اجتماعی در زندگی اش یکبار خود را در جای اعدام شونده فرض کند و یکی از دلائل بسیار مهم حضور مردم در اینگونه مراسمات برمیگردد به اینکه وقتی در جامعه هیچ تفریحی وجود نداشته باشد هر پدیده ای درجامعه اگر خیلی تلخ هم باشد ولی مردم از آن به عنوان یک تفریح یاد میکنند،و از جمله اثرات منفی اعدام در ملاعام،بازسازی صحنه اعدام در کودکان بوده که حتی به کشته شدن آنها منجر گردیده است.در واقع هیچ انسانی مستحق مرگ نیست و مرگ انسان تنها بر اثر روال طبیعت و تقدیر صورت میگیردو مرگ تنها در دست خداست و بنده خدا حق گرفتن جان دیگری را ندارد،در واقع اعدام در ملا عام کاری است غیر انسانی و در این میان افراد جامعه هم بی تقصیر نیستند و افرادی که حاکمییت جمهوری اسلامی را نیز قبول ندارند،موافق این اعدامها هستند .همه مقصریم و شاید اگر به تماشا نرویم تاثیر داشته باشد یا حداقل کاری است که میتوانیم انجام دهیم. و به گفته یکی از بزرگان حقوق که می گوید:این شدت مجازات نیست که مانع جرم میشود بلکه قطعییت آن است .در واقع اعدام خشونتی است غیر انسانی یعنی خشونت علیه خشونت. و مسلمآ کشتن یا همان اعدام نتوانسته است ابرازی برای پیش گیری از و قوع جرم باشد چون با اعدام در ملا عام حکومت میخواهد این را آموزش دهد که چطور میتوان جان دیگری را گرفت و جان گرفتن انسانها آسان است ،کافی است طنابی را به گردن دیگری انداخت و او را خفه کرد.اما در واقع اعدام باعث درس عبرت و پیش گیری از وقوع جرم نمیشود و کشورهای اسلامی میخواهند بگویند که پایبند به موازین شرعی و اسلامی هستند و میخواهند قلمداد کنند که آنچه شرع گفته، غیر قابل تغییر است و باید احکام اسلامی اجرا شود و یا اینکه قادر نیستند فضای اجتماعی،اقتصادی،فرهنگی و سیاسی جامعه را هدایت کنند و جامعه را به نفع مردم و سالم سازی پیش ببرند دست به مجازاتهای غیر انسانی همچون اعدام میزنند، این بهانه ها میتواند مختص به هر کشوری باشد چه اسلامی و چه غیر اسلامی.و بهانه اصلی این کشورها پیش گیری از جرم و ارعاب میباشد ،در حالی که علم جرم شناسی اثبات میکند "که ا عدام راه مناسب و شایسته ای برای پیش گیری از وقوع جرم نیست". در این میان وظیفه دولتها این است که بین اعمالها و سیاست های کارآمد توا زن برقرار کند ،یعنی مجرم را بازپروری نماید و به جامعه باز گرداند و با راهکارهای کارشناسانه میتوانند از وقوع جرم جلوگیری کنند. ولی متاسفانه حکومت ها بویژه حکومت های دیکتاتوری،برای بالابردن قدرت و وحشت شهروندان از مجازاتهای وحشیانه ای استفاده میکنند و کسانی را که به دلیل عقاید، مخالف با دولت هستند به بهانه های مختلف از جمله محاربه اعدام میکنند.در نتیجه میتوان گفت مجازات اعدام یک نوع جنایت علیه بشرییت است و اگر مجازات اعدام از بین برود و از این مجازات در قوانین به بهانه های واهی استفاده نشود، این حکومت ها هستند که باید سیاست های خود را تغییر دهند و راهکارهایی برای وقوع جرم بیابند و راههایی را انتخاب کنند که با علم و تکنولوژی در ارتباط باشد، و تمام کشورهای جهان این را قبول کنند که هزاره سوم، هزاره صلح و امنییت است ، نه هزاره خشونت و آدم کشی.
به امید روزی که اعدام درتمام کشورها ریشه کن شده و به امید صلح و دوستی در میان تمام ملتها.
نوشته: بنفشه(بانو )کریم زاده
Tuesday, August 26, 2014
کودکان کار یا خیابانی
پدیده کودکان کار، یا خیابانی یکی از معضلات جوامع توسعه یافته یا در حال توسعه است که اکثریت کشورها از جمله ایران را تهدید میکند.هر انسانی زیر 18 سال که به منظور کسب درآمد به فعالییت اقتصادی یا مشاغل کاذب اشتغال داشته باشد کودک کار نامیده میشود.کودکان کار،ضمن محرومییت از حقوق اولیه انسانی،حق آموزش و سلامت جسمی و
روانی در معرض انواع آسیب ها وخشنونت های جسمی و جنسی قرار دارند و در زمینه های مختلف تولیدی و خدماتی و مشاغل کاذب به کار مشغول هستند.12 ژوئن روز جهانی لغو کار کودک نامگذاری شده است بر اساس آخرین آمار جهانی کار 220 میلیون کودک در سراسر جهان مشغول به کارند و72 میلیون کودک آنان زیر چهارده سال سن دارند و طبق آمارهای رسمی سه میلیون و ششصد هزار کودک کار در ایران وجود دارد و با این آمارها دوران کودکی این کودکان فدای این دوره تاریخی میگردد.
از دلایل اصلی افزایش کودکان کار میتوان به افزایش فقر،مشکلات اقتصادی خانواده،مشکلات فرهنگی مثل دیدگاه خانواده نسبت به کار کودک و تحصیلات کودکان و به رسمییت نشناختن جایگاه کودک و زنان در خانواده،گسترش روز افزون اعتیاد و مصرف انواع مواد افیونی، فروپاشی خانواده، نبود امنییت اجتماعی، بیماریهای واگیردار، نبود امکانات تحصیلی و بهداشت میتوان نام برد طبق گزارشات یونیسف،60 درصد کودکان کار در حوزه کشاورزی مشغول به کار هستند. و5/700/000 کودک درسطح دنیا در کارهای اجباری و باندهای خطرناک هستند و یک میلیون کودک درگیر جنگ و محکوم به کار بدون مزد هستند و دو برابر پسران تحت فشاربوده و از درس خواندن و کودکی کردن محروم هستند.
مواردی همچون بالا بردن سطح آگاهی جامعه ، حمایت مستقیم از کودکان کار، به دست آوردن آمار صحیح کودکان کار، توانمند سازی مادران، حمایت از{ان جی او} ها و گسترش تامین اجتماعی و برقراری ارتباط بین المللی، در راه مبارزه با افزایش کار کودک مناسب میباشد.اگر دولت به سازمانهای غیرانتفاعی اعتماد داشته باشد و بی اعتمادی خود را نسبت به این سازمانها رفع نماید و از آنها به عنوان سازمانهای دست و پاگیر و مزاحم یاد نکند بدون شک کمک ان جی او ها در شناسایی و کمک به کودکان کار بسیار تاثیر گذار میباشد.دولت از یک طرف ان جی او ها را که در پی کمک به کودکان کار میباشند مزاحم تلقی میکند و از طرف دیگر با وجود این همه کودک کار و خیابانی در مجلس اعلام میکند که :پدیده ای به نام کودک کار در ایران وجود ندارد. پس این همه کودک آواره در خیابانها که به انواع کار مشغولند ازدست فروشی کردن تا کارهای زیرزمینی پس اینها که هستند ؟پس چرا در مدرسه ها از ثبت نام کودکان کار سرباز میزنند؟تکلیف چیست؟
در نتیجه فعالییت ان جی او ها که دولت این سازمانها را قبول ندارد در سراسر جهان طبق یادآوری سازمان جهانی کار در فاصله سالهای 2004 تا 2008 حدود 11 درصد از کودکان کار کاسته شده است. و از بدترین اشکال کار کودکان {کارگرجنسی} است که در همین فاصله زمانی 26 در صد کاهش یافته است.
کودکان کارو انواع آن:
کودک جنگ، کودک کارخانگی، کارگرجنسی، کودک متاهل، کودک و قاچاق، کودک کار و خیابان ، کودک بازار، کودک خدمتکار ،کودک متکدی، کودک برده،کودک زباله گرد،کودک قالیباف،کودک سوارکارو کودک دامدار را نام برداز میان این کودکان کار کودکان خانگی و کودکان جنسی بیشتر مورد توجه قرار میگیرند.
کودکان خانگی:این گروه از کودکان به دلیل کار در خانه از دید عموم مخفی هستند که این مساله خود به خطر افتادن و مورد سو استفاده قرار گرفتن آنها را می افزاید و مجبور به انجام دادن کارهای سخت خانه ونگهداری از افراد سالخورده و خشنونت افراد خانواده قرار می گیرند.
کودکان کارگر جنسی:کودکانی که توسط اعضای خانواده خود یا گروه مافیایی مجبور به کارگر جنسی میشوند و بخش اعظم آنها دختران هستندو در معرض شکنجه، خشونت، پورنوگرافی و قتل هستند.
جامعه متاسفانه نگاه مثبتی به کودک کار ندارد و همیشه شرایط زندگی ناگواری را سپری میکنند و هرگونه تعهد و تعلق نسبت به هنجارها و ارزش های اجتماعی در آنها کشته میشود و شرایطی برای آنها به وجود می آید که تعداد بسیاری ار آنها به خود و جامعه آسیب های جدی میرسانند، این کودکان در جامعه تهدید میشوند، مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند و گرفتار باندهای غیراخلاقی و تجارت سیاه، روسپی گری، قاچاق، دزدی و غیره میشوند و همه اینها ریشه در به رسمییت شناخته نشدن تشکل هایی که برای کار کودک مبارزه میکنند و حمایت نکردن دستگاههای دولتی از آنان و نبود قوانین محکم در لغو کار کودک و همه تاثیر گذار هستند و از همه مهمتر شکاف طبقاتی خانواده ها، کودکان بی سرپرست و افزایش جمعییت از موارد اصلی و کلیشه ای در همه شهرها و کشورهای دنیا وجود داشته و در گسترش این نا هنجاریها تاثیر گذار هستندو نقش مهمی دارند.
در ایران طبق مرکزآمار ایران 1.7 میلیون کودک کاروجود دارد، 30 درصد کودکان دارای والدین با سابقه محکومییت هستند، 40 درصد دارای والدین بی سواد یا کم سواد هستند و 85 درصد کودکان کار ایرانی و مابقی از سایر کشورها هستند.هر چند اهمییت مبارزه با کارکودک در مقاوله نامه ها و معاهدات بین المللی پذیرفته شده است و بسیاری از کشورهای سراسر جهان به عضویت آن در آمده اند واز 8مقاوله نامه بنیادین سازمان ملل دو مورد آن به کار کودک میپردازد اما هنوز آن طور که باید و شاید فکر اساسی و راهکارهای مناسبی از طرف کشورها نسبت به کار کودک ارائه نمیشود و در ایران یکی از موضوعات چالش بر انگیز نبود برنامه های راهبردی و استراتژیک درباره کودکان کار است که در برنامه های توسعه هر اسمی را می شنویم الا نام کودک و کودکان کار و این موضوع نشان دهنده آن است که در این بخش تصمیم گیرندگانی وجود ندارد که به مساله نگاه جدی داشته باشند همه این موارد بسیار دردناک است وقتی یک کودک کار را میبینیم که مورد استفاده جنسی قرارمیگیردتن به لرزه می افتد.این آزارهای جنسی در کودکان باعث تاثیرات زیادی میشود از جمله اختلالات روانی و رفتاری در کوتاه مدت و دراز مدت، افسردگی ، اضطراب،احساس گناه، ترس و گوشه گیری و بسیاری موارد دیگر شود.به گفته وزیر بهداشت ایران بنا به تحقیق از هر هزار کودک کار و خیابان در سال 92 بین پانزده تا هیجده سال،29 درصد از آنها رابطه جنسی داشته اند و144نفر دارای چند شریک جنسی بوده اند و این رابطه ها باعث شیوع بیماریهای مسری از جمله ایدز میشود که پنج درصد کودکان در ایران مبتلا به ایدز هستند و تعدادی هم به هپاتیت در واقع""نرخ ابتلای کودکان کار و خیابان در ایران به ایدز 45 برابر جامعه است"".به هر حال مساله کودکان کار و خیابانی پدیده رو به رشدی است و این قشراز آینده سازان حتی از ابتدایی ترین امکانات محروم هستند و موضوعی است که باید رفع شود هرچند کودک و حقوق کودک نه در جامعه و نه در میان حاکمان هیچ جایگاهی ندارد و نسبت به مسائل کودک حساسییت نشان داده نمیشودو میگویند کودکان کار درد ساز هستند آری اگر کنترل نشوند دردساز هستند و میشوند و همه اینها بر میگردد به خود حاکمان.اگر جامعه از این کودکان حمایت کند و خود را در قبال این کودکان مسئول بدانند هم میتوان زندگی سالمی را به آنها هدیه کرد و آینده سالمتری را برای خود و خانواده و جامعه به ارمغان بیاورند و دولت موظف است که اعضای جامعه را در برابر آسیب ها حمایت کند اما این هم تحقق نمی یابد و بایستی به توانمد سازی آنها بپردازد و نقش دولت در تحقق حقوق کودک بسیار اساسی است و همچنین مشارکت سازمانهای غیر دولتی بسیار ضروری است و باید از آنها حمایت شود و اصولا وجود کودکان کار در جامعه نشان دهنده این است که جامعه حالت کارکردی خود را از دست داده است.
ارسالی از سوی : دکتر گرشاسپ
نوشته ی : بنفشه کریم زاده
Monday, August 25, 2014
«گاندی» هم «چگوارا» می شد؛ اگر..
حکم سنگینی است. اما به آن اعتقاد دارم: آنانی که از لحاظ تئوریک جرئت ندارند یا نمیخواهند «دفاع مشروع» را برای ملتها، آن هم با صدای رسا به رسمیت بشناسند، صلاحیت دفاع از «صلح» را ندارند. صلح و دفاع مشروع، اجزای یک «پکیج» هستند. «دفاع مشروع» را از صلح کم کنیم، حاصلش میشود: باز گذاشتن دست متوحشان برای قتلعام. میشود بیدفاع گذاشتن مظلوم در مقابل مهاجم. صلح منهای دفاع مشروع، آنهم در یک مختصات جنگی، اسم مستعار قتلعام است؛ تبعیض مثبت به نفع تروریسم است. یک تبعیض ناآگاهانه و ساده اندیشانه. صلح بدون دفاع مشروع، یعنی سفارش گور دستهجمعی برای صدها هزار تن از اهالی کوبانی و شنگال.
شاید گفتنشان این روزها ضروری باشد:
- بین «صلح» و «اسلحه» قطعاً صلح را انتخاب میکنم. اما بین صلحی که جامعه را به سمت مرگی جمعی میبرد و دفاع مشروعی که در راستای حفظ حیات است، بدون هیچ تردیدی دومی را انتخاب میکنم.
- حقوق بشری که نتواند مکانیسمی برای دفاع از مردمانی بیگناه و بیدفاع که با خطر مرگ جمعی روبرو هستند ایجاد کند، ناقص و کارایی اش محدود است. حتی عالیرتبهترین مقام حقوق بشری سازمان ملل به این ناکارآمدی ساختاری اعتراف میکند.
- وقتی کشوری به مردمت حمله میکند، صلحجوترین انسانها هم مجبور و ناچارند که دست به اسلحه ببرند. چرا؟ چون با تأکید بر صلحخواهی و حقوق بشر نمیتوان، حمله ای را که هر ثانیه دهها انسان را به کام مرگ میکشاند دفع کرد. میتوان با تأکید بر صلح به پیشواز پایان جنگ رفت. اما برای در امان ماندن از گلولههای نیرویی که غیر از گرفتن جان تو هیچ خواسته دیگری ندارد، چاره ای نداری غیراز اینکه از جانت محافظت کنی. «گاندی» اگر طرف حسابش، «داعش» بود، تبدیل به «چگوارا»ی هندوستان میشد٬ این ظرافتها را باید دید.
- صلحی که در آن فقط یک نیرو باید بدون مکانیسم دفاعی باشد و نیروی مقابل اما مختار و آزاد است که اسلحه داشته باشد و از آنهم استفاده کند، اسمش صلح نیست. در صلح اگر عنصر توازن نباشد، جنگ عمیقتر میشود. کشتار بیشتر میشود. فشار افزایش مییابد. همزمان با تأکید بر «دفاع مشروع» همیشه هم باید بهموازات آن روی ایجاد زمینه ای برای خلع سلاح تأکید کرد. زمینه ای دو طرفه. اصلاً هم مقصود از این گزاره، ایجاد یک شرایط ایدآل نیست. شرایطی که حداقل جان انسانها دیگر گرفته نشود. من چطور میتوانم به انسانی بگویم اسلحهات را زمین بگذار، دقیقاً در شرایطی که میدانم اگر اسلحهاش را کنار بگذارد رگباری بر فرق سرش خالی میکنند یا طناب دار را به گردنش میآویزند؟ این چه نسبتی با «صلح» و «حقوق بشر» میتواند داشته باشد؟
اسلحه اگر کارکردی فراتر از دفاع مشروع داشته باشد، غیرقابل دفاع است. دفاع مشروع یعنی چه؟ یعنی دفاع از موجودیت خود و جامعهات در لحظه ای که نیرویی غیر از امحا و کشتن سیستماتیک آنها هدف دیگری ندارد. یعنی وضعیتی که دقیقاً همین حالا در شنگال و کوبانی جریان دارد.
سامان رسولپور
سامان رسولپور
Friday, August 22, 2014
تفکیک جنسییتی= خانه نشین کردن زنان
ومن همان قدرحق دارم که یک مرد ************** وآنقدربتوانم انسان باشم که یک مرد ::طرحهای جنسییتی طی سی و پنج سال است که از طرف رژیم ضد زن صورت میگیرد اسلامی کردن دانشگاهها از اوائل انقلاب کم و بیش شنیده میشد این طرح پس از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد بیشتر از آن یاد شد که شامل فازهای مختلف از اسلامی کردن
علوم انسانی تا اسلامی کردن روابط و تفکیک جنسییتی است .این طرح در دهه هفتاد با تاکیدات رهبر ایران ،ستاد اسلامی شدن دانشگاهها در وزارت علوم و تحقیقات و فناوری تشکیل شد و در سال هفتاد و شش با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی به شورای اسلامی شدن دانشگاهها و مراکز آموزشی به عنوان یکی از شوراههای اقماری شورای عال تغییر کرد این شوراهها ماموریت خود را چنین میدانند.
"شورای اسلامی شدن دانشگاهها قوه عاقله ای است که با درک صحیح و جامع از ابعاد مفهوم اسلامی شدن دانشگاهها و مراکز آموزشی اقدام به تدوین سیاست و برنامه های مناسب نموده است ."
درباره اسلامی کردن دانشگاهها نظرات متعددی مطرح شده است ،همانطور که رهبر ایران گفته است که اسلامی کردن دانشگاهها از نان شب برای دانشگاهها واجب تر است و همچنین روحانی بر این عقیده است که تفکیک دانشگاهها را مفهومی فراتر از طرز پوشش و روابط میداند و می گوید که اسلامی کردن دانشگاهها جلو و عقب بردن روسری نیست.تفکیک جنسییتی و طرحهای دولت به پارک ها هم رسیده است که در آن طبق گفته های بالاترین مقام فرهنگی ایران که در پارک ها گویا دخترها و پسرها خیلی نزدیک هم می نشینند و بایستی که در بین نیمکت ها یک صندلی باشد که دخترها و پسرها آنقدر به هم نزدیک نباشند و بایستی پارک ها زنانه مردانه شود.موضوع جداسازی صندلی در پارک ها درست مثل تبعیضات نژادی می ماند که در آن زمان در آفریقای جنوبی که در اتوبوسها صندلی سیاههاو سفیدها از هم جدا بودند ، آیا این آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی و آپارتاید جنسییتی در ایران با هم تفاوتی دارند ؟؟؟ به دنبال تفکیک جنسییتی در در دانشگاهها و اسلامی کردن آنها طرح تفکیک جنسییتی در سال 90به بیمارستانها هم رسید و به موضوعی جنجالی و چالش برانگیز تبدیل شد و عده ای دارای نفوذ خواستار اجرای این طرح بودند و در برخی شهرها به طور آزمایشی به مدت سه سال اجرا شد ولی با شکست مواجه گردید در واقع اختصاص دادن بیمارستانها به یک جنسییتی و تفکیک آن چیزی است که ربطی به موازین شرعی ندارد.از بیمارستانها که بگذریم به فرودگاهها میرسیم که به تازگی آخوند علم الهدی نظریه ای را مطرح کرده است که فرودگاهها باید به گونه ای باشد که مسافر با ورود به آن احساس کند وارد حرم امام رضا شده است .که دیگر هیچ با این طرحها تا مدتی دیگر تاکسی ها هم باید زنانه،مردانه شوند .با همه این نظریات تفکیک جنسییتی از دانشگاهها،پارک ها،بیمارستانها و فرودگاهها گذشته و به شهرداریها رسیده جداسازی اتاق ها در شهرداریها و جدا کردن کارمندان زن و مرد که قالیباف از آن به عنوان غیرت دینی یاد کرده است و هیچ ربطی به غیرت دینی ندارد و خیلی واضح است که طرح جداسازی و تفکیک جنسییتی فقط و فقط به خاطر حضور زن در اجتماع است که با اجرای این طرح شآن انسانی زن را نادیده گرفته اند.اینان معتقدند که اگر شاغلین زن و مرد داریم باید از هم جدا باشند و زنان کمتر استخدام شوند و با این غیرت دینی بر این باورند که در مکان هایی مثل شهرداری که زیاد پر رفت و آمد است و به خاطر اجرای پروژه های زیاد زنان آسیب می بینند،و برای سمت هایی چون منشی گری و مسئول دفتر نباید از خانمها استفاده شود چون ز یاد در معرض دید قرار میگیرند و شاغلین زن و ارتباط کاری آنها با مردان در شهرداریها معاشرت با نامحرم حساب میشود و بیشتر از زمان معاشرت با شوهر و فرزندانشان میباشدو بنابراین شاغلین زن زیاد اذیت شده و یکی از دلائل تفکیک جنسییتی شرایط سخت مدیران در زمان استراحت است که منشی های خانم در کنار آنها حضور دارند.در جوامعی که سنگ دین به سینه زده میشود همیشه زنها موی دواغ و بلای جان بوده اند و هر روز یک خواب تازه برای آنها دیده میشود و کسی نیست بپرسد که آیا واقعا با جدا کردن محل کار زنها و مردها {میزان بهره وری}در جامعه را بالا برده اید و با کنار زدن زنان از سطح جامعه و راندن به کنج خانه کاری از پیش برده اید و آیا کار با ارزشی برای جامعه انجام داده اید؟یا از نظر شما کار با ارزش چیست؟
با این برنامه ها وطرحها هیچگاه مراکز دولتی و دانشگاهها اسلامی نمیشود و در هر جامعه افزایش سطح برای زنان یک فرصت تلقی میشود و نه تهدید و اگر هم تهدید تلقی شود باید به فرصت تبدیل شود چون اگر جامعه ای این طور پیش برود و زنان کنار کشیده شوند جامعه در آینده به جامعه ای تبدیل میشود که زنان و دختران از محیط بیرون دور و حتی حذف میشوندو اگر این تبعیض ها و سهمیه بندی ها از بین نرود هیچ دختر و پسری در جامعه به جایگاه انسانی دست پیدا نخواهند کرد.و با این نگاههای مرد سالارانه در مراکز دولتی به طور یقین درآینده حتی یک زن در رده های مدیریتی و معاونت دیده نمیشود و زن به تمام معنا در این ارگانها هیچ است.این پنداشت ها را فقط سران مملکت دارند و گویی مردم در این فازها نیستند و این را قبول نمیکنند که زمان آن رسیده که دیگراین تفکرات نادرست را حذف کنند که کسانی را که در پی حذف آنها هستند نیمی از همین اجتماع را تشکیل داده اند.زنها دوست دارند با مردها در کنار هم باشندو در کنار هم جامعه را پیش ببرند و زن و مردی برایشان وجود ندارد ،و خواسته اند که در جامعه مطرح باشند و شهروندانی باشند که جامعه را بسازند.و این تفکرات که حجاب نظم را حفظ میکند و باز دارنده روابط نامشروع و پاکدامنی را حفظ می نماید بهانه ای بیش نیست از یک طرف ازدواج های زود هنگام و زیر پانزده سال را تصویب میکنند که جوانان دین را حفظ کنند و کمتر به خیابانها بیایند و نمی دانند که این ازدواج های زود هنگام کاربردی غیر از بالا بردن سطح طلاق و نداشته و فقط ضربه به جوانان مملکت میباشد.
نوشته:بنفشه کریم زاده
Wednesday, August 13, 2014
تن فروشی زنان
- عادت کرده ایم در مورد اعمال موافق یا خلاف عرف جامعه و آنچه از پیش شنیده ایم در مورد خوب و بد اعمال بشری ، قضاوت کنیم و طبق قوانین و شرایط جامعه روی آنها مهر صحه یا نفی بگذاریم بدون اینکه به اعماق آنچه در جامعه روی میدهد واقف باشیم یا دلیل وقوع بعضی اعمال و وقایع را بدانیم زبان به نقد آن گشوده و به میل خودمان آنها را حلاجی کردهو مهری دال بر بد یا خوب بودن پسندیده یا ناپسند بودن آنها گذاشته و برای همیشه چنین عملی را به شدیدترین شیوه بکوبیم هرگز سعی نکردیم عمق مسائل را در نظر بگیریم و یا به اصل و ریشه ی مسائل اجتماعی بپردازیم . یکی از مسائل اجتماعی ما که به شدت زیر سوال برده شده و کوبیده میشود ، پدیده ی تن فروشی زنان اجتماع تحت عنوان امرار معاش میباشد . از قدیم سکس در میان انسانها موردی شرم آور بوده و حتی سکسهای مجاز زن و شوهری هم مایه ی شرم بوده و در خفا انجام شده و حرف زدن از آن شرم آور و مایه ی قبح و گاهأ سرزنش اطرافیان بوده ، چه بسا زنهای جوانی که به کررات مورد انتقاد زنان بزرگ فامیل قرار گرفته اند چونکه به سکس تمایل نشان داده اند ، و از نبودن یا کمبود آن گله مند بوده اند چه بسیار زنان جوان که با همسر ناتوان جنسی خود مانده اند ، چون گفتن از نیاز جنسی و خواست جنسیشان شرم آور بوده و جامعه بخصوص زنان اجتماع او را به خاطر خواست حق مسلم خود مورد استهزا و طعن و ناسزا قرار داده اند . این بحث گسترده ایست که باید جداگانه و در فرصت مناسبتری به آن پرداخت مبحث امروز من در مورد زنانی است که برای امرار معاش به فروختن تن و روح خود میپردازند . زنانی که با فروش تن خود زندگی بخور و نمیری را اداره میکنند اما به یقین آنچه میفروشند تنها تنشان نیست و بس، بلکه در کنار این حراج آنها روح وروان و اعتماد به نفس ، سلامتی و شادابی ، اعتبار و احترامشان را در اجتماع به حراج میگذارند و دریغ از همدردیی ، مردم آنها را به چشم فاحشگانی که جامعه و بکارت جامعه ی پاک انسانی را به خطر می اندازند نگریسته و همه ی ناپاکی و کثافت دنیای اطراف را از چشم این زنان و اعمالشان میبینند . اما هیچکسی هرگز به چرایی و چگونگی واقعی این ماجرا فکر نکرده ، من میخواهم از همان آغاز کار به انتهای ماجرا بروم و آن اختیاری بودن این عمل است " من فکرمیکنم گیریم که زنی به خاطر لذات جنسی و تنوع طلبی خود دست به چنین اقدامی می زند ، آیا هیچکسی به این قضیه این طور اندیشیده که این خواست او زندگی اوست و به خود او مربوط است چگونه از آن بهره بگیرد ؟ آیا هرگز کسی به این قضیه فکر کرده که این زن به تنهایی چگونه میتواند مرتکب این عمل شوداگر مردی تن او و آغوش او را به بهایی نخرد ؟ شما مردم پاک دامن جامعه به من بگویید ، این زن که شغلش تن فروشی است و از راه فروختن تنش به لذت جنسی و پول دست پیدا میکند ؛ پس مردی که که این وجه را میپردازد چه نامی میگیرد آیا او فاحشه تر از این زن نیست که صادقانه اعلام میکند این کار من و شغل من است ؟ کدام گناهشان بزرگتر است آنکه میفروشد یا آنکه میخرد یا هر دو ؟ یا هیچکدام ؟ پاسخگویی به این پرسشها را به خودتان وامیگذارم و اینجا به مشکلات زنان و چگونگی انتخاب این شغل می پردازیم . شما فکر میکنید چند تن از این زنان با عشق و علاقه ی قلبی این کار و این شغل را برگزیده اند ؟ هرگز به این فکر کرده اید چه مشکلاتی زنان رابه انتخاب چنین شغلی وا میدارد ؟ یقینأ یک چنین زنی هم حتی اگر یک روسپی باشد دوست دارد شریک جنسی واحدی داشته باشد تا اینکه هر روز یا هر ساعت در آغوش مردی باشد ، که در میان این مردان غریبه اکثریت هم با پیرمردان و مردان بی زن مانده ی بوگندوست مردانی که غیر از این راهی برای سیر کردن میل جنسی خود ندارند آیا هرگز فکر کرده اید یک زن حتی همان روسپیی که شما او را زیر پا له میکنید چه عذابی ممکن است در آغوش یک مرد بد بوی هاف هافو با آن اعمال شنیع داشته باشد؟ وقتی که زنی نامش روسپی است حتی حق اعتراض هم ندارد و باید با آغوش باز هر بوگندویی را بپذیرد ، آیا هرگز به این مرحله از زندگی این زنان نگون بخت فکر کرده اید؟ شاید بگویید خوب مجبور نیست این کار را بکند ، یا کار درستی انجام دهد یا ... همه ی اینها درست اما باز هم بر میگردیم به اینکه چه چیزی و چه کسانی این زنان را به سوی انتخاب چنین شغلی سوق می دهند ؟ آیا استقبال بالای مردان پاک اجتماعمان و پرداختهای وسوسه برانگیزشان موجب انتخاب این شغل نبوده و نیست؟ ویا آیا شغلهای دیگر اجتماع توانسته به اندازه ی این شغل برای آنها درآمد زا باشد ؟ که البته اکثرأ زنان بیسواد یا کم سواد و برآمده از فرهنگهای پست جامعه مان به سوی این شغل میروند و یا زنانی از خانواده های سختگیرو مذهبی ، که سختگیریها و فشارهای خانواده هایشان موجب فرارشان از محیط خانوادگی شده و همان فراراز محدودیتها و رسیدن ناگهانی به آزادی فردی و استقلال همانند فنری فشرده عمل کرده و این گونه زنان را به سوی چنین اضمحلالی پرتاب میکند . و برمیگردیم به فجایعی که در طول پرداختن به این شغل برای زنان پیش می آید که گاهأ منجر به وقوع قتلها و انواع جرایم میشوند ، چه زنانی که با داشتن چنین حرفه ای مورد اذیت و آزارهای شدید جنسی و بدنی قرار گرفته اند و هیچ ارگانی هم برای حمایت از آنها و پرداختن به مشکلات و مسائل آنها وجود ندارد ، شغلی که زنان برای آن از جان مایه میگذارند و شرم آور است و باید آن را پنهان دارند و بدترین حقارتها را به جان بخرند اما در نهایت برای کامجویی و لذت مردان هرزه ی جامعه است . میبینید که چه ماهرانه و چه بی رحمانه مسئولیت چنین تلخیهایی را هم به گردن زنان گذاشته اند ؟ از دیگر مشکلات این کار این است که اکثر روسپیان برای تحمل افسردگی و شرایط سخت این کاربه مواد مخدر و روان گردان پناه می برندویا اداره کنندگان روسپی خانه ها در اولین اقدام"دختران فراری"رامعتادمی کنند تا وابسته و مطیع آنها باشند . زنان بیچاره مبتلا به انواع بیماریها میشوند که شایعترینشان ایدز و سوزاک و سفلیس است استفاده از کاندوم و اصرار به استفاده از آن موجب کم شدن مشتری و منصرف شدنش از زن تن فروش میشود و زن مجبور است برای امرار معاش به خواست مشتریش تن در دهد . در این شغل علاوه بر ممنوعیتها و قبح اجتماعیش وجود چنین خطراتی هم زندگی زنان را به خطر می اندازد . طبق گزارشی از سازمان ملل سالانه دو میلیون زن به خود فروشی روی می آورند و این کار از کانالهای گروهی و مافیای تجارت انسان به شکل سازمان یافته صورت میگیرد . واین که چرا برای باز گشت زنان به زندگی سالم تلاشی هدفمندوقانون مدار نمی شود یک سوال بی پاسخ طی سالیان سال است که بی پاسخ است.
بنفشه (بانو)کریم زاده
داعش و حاميانش در اروپا نيز حضور اشكاراي خود را بدون كمترين دغدغه اي برخ ميكشانند . تظاهرات و سازماندهي اين نيروي ارتجاعي در انگليس و هلند نشان از فرايندي ميدهد كه بايد اين جريان فوق توحش را جدي تر از يك نيروي منطقه اي در نظر اورد . تا كنون هيچ جريان بنيادگرايانه اي اينچنين در فرصتي كم نتوانست خود را تا بدين حد بگستراند . جالب توجه اينكه اين سازمان ، جنبش ، و يا هر نام ديگر از منظر داوري بينالمللي ازاد است تا به ميدان تبليغ و ترويج در ميادين زندگي رفت و امد نمايد ، و با همه اشكار بودن جنايتش عليه بشريت قادر است از حق و حقوق نشر،ترويج عقايد ، جمع اوري مالي و تجمع در جوامع غربي برخوردار باشد . در خاورميانه حضور و سازماندهي اين نيرو انچنان سريع رخ داد كه نشان از تداركي بسيار عمق يافته ميدهد ، به يكباره مدعي خلافت و برپايي امپراطوري در جهان ميشوند و به لاروبي و پاكسازي كشورهاي اسلامي از مخالفان خود ميپردازند . شيوه ارعاب و فوق توحش انان در كشتار و رفتار هم هراس مي افريند و هم با بي اعتناعي غرب در ابتداي خود همراه ميشود . به يكباره در يك صحنه ارايي جنگي صاحب زرادخانه عظيم مالي و تسليحاتي ميگردند و در همه جبهه ها ارايش جنگي خود را برخ ميكشانند . قادرند همه جهان را به تقابل فرا خوانند و انسان و انسانيت را در مرگ خواهي خود در اشكاراي رفتار و منشور خويش ميزبان مرگ باشند . انچنان گسترده ميشوند كه ميتوانند در برابر هزاران مبارز كوباني بايستند و همزمان بغداد تا كردستان را به محاصره خود دراورند . پديده اي ميشوند همانند يك ويروس اپيدميك كه زنجيره وار خود را ميگسترانند . جهادشان عليه بشريت است و اين را اما در كردارشان بوضوح نشان ميدهند بدون هيچ هراسي از يك تقابل جدي در حادثه سازي ممكن نيستي مطلقشان . چرا ؟ ايا برخوردار از رمانتسيزم ارمانخواهانه هستند و با به سخره گرفتن مرگ ممكن خويش ، به زايش مرگ انسانيت نظر دوخته اند ؟ شايد اين تفكر در ميان توده هايشان ذهنيتي برجاي مانده باشد اما گمان نميرود كه مديريت ان تنها با چنين تدبيري توانسته باشد خود را بر همه جهان تحميل نمايد . سالهاست بر اين باورم كه تفكري در مديريت كلان جهاني ميخواهد به دو اليته سازي در بازخواني جنگهاي صليبي دامن زند ، و روزبروز شواهد پيش روي دارد من را بدين انديشه صحنه ساز و صحنه گردان بيشتر و بيشتر متقاعد ميسازد . اگر اين برداشتم درست باشد ما بزودي شاهد اوجگيري تقابلات حوزه انديشه و رفتار در گستره جهان ادمي خواهيم بود ، پاكسازي شرق "بربريت پرور" از وجود مسيحيان و ميل به پاكسازي "غرب متمدن " از وجود مسلمانان حادثه اي خواهد شد كه نظم اجتماعي و ذهنيت انساني را در خود تسخير خواهند نمود . براي نخستين بار ارزو دارم كه دريافتم از مشاهداتم محصول خطاها باشد و چنين تدبيري خود را به حيطه رفتار و عمل نكشاند . س. ملكوتي
اپیزود اول: دهه ۹۰ بود و جنگی سخت. ارتش ِ ترکیه با شدتِ هر چه تمامتر به مواضع ِ جریانِ نوظهوری حمله میکرد، که تا آن زمان رادیکالترین حزبِ کُردِ تاریخ ِ ترکیه بود: حزب کارگران کردستان. بیشتر ِ روستاهای کردستان، همراه و حامی چریکهای کُرد بودند. در دامنه هر کوه و در حاشیه هر روستایی، هزاران بار این منظره تکرار و تکرار شده بود. تصویر زنان و دخترانی که مخفیانه آب و آذوقه به چریکهای کرد میرساندند. چریکهایی که در کوهها مخفی میشدند و ارتش، حتی سایه آنها را با تیر میزد. همین حمایت بود که پنج هزار روستای کردستان را به نابودی کشاند. هزاران خانواده کُرد در بدر شدند. بخشی از آنها آواره جایی که اکنون آن را «مَخمور» مینامیم.
اپیزود دوم: این عکس، دقیقاً روایت معکوسی دارد. این بار، چریکهای کرد، آب و آذوقه به مردمانی میرسانند که در کوه و کمند گرفتار شدهاند. چریکهای کردستانِ ترکیه و کردستان سوریه با حمایت پیشمرگ های کرد، هم به گرفتار شدگان شنگال آب و غذا رساندهاند و هم اینکه ۲۰ هزار نفرشان را نجات دادهاند و به کردستان سوریه منتقل کردهاند. بخشی هم با کمک پیشمرگ ها به زاخو منتقل شدهاند.
اپیزود آخر: این رویداد، رنج ِ تراژیک انسان کُرد را به تصویر میکشد: هزاران نفر از ساکنان «کمپِ مخمور» در دو روز گذشته به دلیل حمله داعش، از کمپهایشان کوچ کردهاند. به مقصدی سوم. آنهایی که در دهه ۹۰ به دلیل حمایت از چریکهای کرد آواره شده بودند، از پناهگاه دومشان هم آواره شدند. و دو لایه شدنِ آوارگی، تنها یک اسم را در ذهن تداعی میکند: تراژدی. و در مختصاتی که میزبان این تراژدی است، یک تحول دوم هم اتفاق افتاده: اینبار، چریکهای حزب کارگران کردستان هم از پناهگاهشان پایین آمدهاند تا با همراهی پیشمرگ های کرد، «پناهگاه دوم» اهالی مَخمور را دوباره پس بگیرند.
اینجا کردستان است، جایی که در آن «پناهگاه» مفهومی سیار است. متر به متر ِ مسافتِ کردستانِ ترکیه تا مخمور، پناهگاهی بالفعل است. پناهگاهی که همیشه در کنارش یک موجودیتِ عجیبِ دیگر هم حضور دارد: گورستان.
سامان رسولپور
سامان رسولپور
زنان سرپرست خانوار فراموش شدگان جامعه ایرانی
طرح بیمه کردن زنان خانه دار در اواخر دهه 70 مطرح و در دهه 80 تصویب شد طبق این طرح قرار شد به مرور تمام زنان خانه دار کشور را در بر بگیرد اما این بیمه به بیمه سرپرست خانوار تبدیل شد تبدیل بیمه زنان خانه دار به بیمه سرپرست خانوار طبق تازه ترین آمار مرکز آمار ایران حاکی از آن است که درآمد زنان سرپرست به طور متوسط 9 میلیون و 900 هزار تومان است که بیش از 50 درصد زنان سرپرست در سه دهک درآمدی پائین جامعه دارند و 46 درصد زنان سرپرست خانوار تحت پوشش نهادهای کمیته امداد و سازمان بهزیستی هستند در این لایحه بودجه سال 93 طرح بیمه زنان خانه دار که قرار بود 20 میلیون زن را تحت پوشش قرار دهد باز ماند آن هم بدلیل کمبود بودجه .
و مشخص نیست که آیا مجلس اعتباری به بیمه زنان خانه دار اخنصاص میدهد یا خیر.بیمه کردن زنان خانه دار هرچند آینده زنان خانه دار و زنان سرپرست خانوار را تضمین میکند و همچنین باعث از بین رفتن بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی برای زنان میشود اما بسیاری از نمایندگان مجلس بویژه نمایندگان زن بر این باورند که بیمه زنان خانوار آمار طلاق در ایران را بالا میبرد نداشتن شغل مناسب و اقتصاد فلج جامعه برای زنان را عوامل بالا رفتن طلاق نمیدانند .
پس چرا قبل از اینکه قرار بود 20 میلیون از زنان خانه دار زیر پوشش این بیمه باشند در فکر بودجه آن نبودند وچرا این طرح از اجرا باز ماند طبق داده های آماری تعداد زنان سرپرست دومیلیون و 548 هزارنفر میباشد که طی 5 سال 900 هزار به تعدادزنان سر پرست خانوار افزوده شده است و عامل بسیار مهمی که در این روند تاثیر گذار بوده معضل طلاق میباشد و سن زنان سرپرست در طی سالهای اخیر که به تنهائی بار خانواده را به دوش میکشند بسیار پائین آمده است و بیش از 12 درصد خانوارهای ایرانی را خانوارهای بی سرپرست به عهده دارند که در معرض فقر و آسیب پذیریهای اجتماعی هستند و همچنین تعداد بیوه هایی که سن آنها کمتر از 18 سال میباشد در حال افزایش بوده که این امر خود باعث بوجود آمدن بحران در جامعه میباشد و کارشناسان بر این باورند که برای پائین آوردن این درصدها زنان بیوه و سرپرست خانوار به ازدواج مجدد روی آورده ویا مشاغل خانگی را گسترش دهند که ایده دوم {مشاغل خانگی}در جامعه ایرانی امکان پذیر نمیباشد.
اما ایده ازدواج مجدد که دم ازآن میزنند با مشکلات بسیاری روبرو است چون زنی که بخواهد ازدواج مجدد را جایگزین کند و زندگی دوباره ای را شروع کند ممکن است طرف مقابل دارای فرزند باشد و شرایط مناسبی فراهم نشود وزن به خاطر این مشکلات با طلاق دیگری مواجه شود که این امر برای خود و فرزندانش شکننده تر باشد و مشکلات دیگری همچون نگاههای جنسییتی "تعلیم و تربییت فرزندان بر سر راه این زنان وجود دارد پس وقتی بحرانهای اجتماعی بر سرراه این زنان وجود دارد و از طرف دولت حمایت نمیشوند پس وقتی برای تامین معاش خود و فرزندانشان وارد بازار کار میشوندبا مشکلات نگاه جنسییتی مواجه میشوند چون نگاههای جنسییتی همه به سوی این زنان است و چون نظارت پدر بر اعمال آنها وجود ندارد و مادر هم به دنبال تامین مخارج زندگی است فرزندانشان در برابر بیشترین آسیب های اجتماعی قرار دارند و این زنان بااین وضعییت جامعه شکننده ترین وضعییت را نسبت به زنانی که فاقد درآمد هستند ویا مستمری بگیر دولت هستند را دارند
.در سالهای اخیر زنانی که سرپرست خانواده بودند سن و سالی از آنها گذشته بود و یا همسرانشان به دلایل مختلف فوت کرده و یا معلول بودند و زن ناگزیر یک تنه بارخانواده را بر دوش کشانده و نقش پدر را ایفا میکرد اما روز به روز تصویر زنان سرپرست خانواده تغییر میکند برخی از زنان که همسرانشان در جنگ کشته شده بود و سرپرست خانوار بودند به هر حال برای آنها بی ثمر نبود و ازطرف دولت حمایت میشده اما برای زنانی که همسرانشان در تصادف کشته ویا معلول شده باشند زندگی و چرخاندن آن برای زن با مشقت بسیار همراه است وبا این کلییات طلاق از اصلی ترین عامل ازدیاد جمعییت زنان سرپرست خانوار ومرگ و میر ناشی از تصادف وفوت طبیعی اعتیاد وزندان و ازدواج های زیر سن قانونی میباشند.بله این مشکلات نه تنها دامنگیر زنان بیوه و سرپرست خانوار میباشد بلکه دامنگیر تمام زنان ایرانی است که بی درآمد وازفقراقتصادی می نالندو دم نمیزنند.مشکل تامین و مراقبت از فرزندان.
یافتن سرپناه و تامین معیشت خانواده و دشواریهای ناشی از این برای زن سرپرست که بزرگسال خانواده است و باید نفش پدر و مادر را یکجا بازی کند بزرگترین مشکلات این زنان است و هچنین از نظر اقتصادی مشکل دارند که بر وضعییت مسکن و تغذیه تاثیر مستقیم دارد ازجنبه اقتصادی آن میتوان به مسکن اشاره کرد چون این گروه اززنان به دلیل پائین بودن درآمد نمیتوانند مسکن مناسبی داشته باشند ومجبورند که در مناطقی نامناسب که اجاره کمتری دارند سکونت کرده که مشکلات فرهنگی خاص خود را دارد اقتصاد بد مملکت و وضعییت نامناسب آن موجب شده که این زنان و فرزندان آنها از آسیب پذیرترین اقشار جامعه در برابر آسیب های اجتماعی باشند که به نوبه خود پیامدهایی مانند بیماریهای روانی از جمله: افسردگی"اضطراب"وسواس"و پرخاشگری را به همراه دارد و فرزندانشان نیز با مسائلی همچون کارکودکان در مشاغل غیر رسمی "بزهکاریهای اجتماعی و و محرومییت از تحصیل روبرو هستند. در این میان برای مشکل زنان اگرکاربه دستان دلسوز زنان باشند پیش از آنکه موضوع تبدیل به معضل شود برای سرو سامان دادن به این وضعییت لازم است که تعداد مراکز تصمیم گیری مهار شود و از انجام فعالییتهای موازی نهادهایی مانند کمیته امداد و سازمان بهزیستی خودداری شود و باید در چارچوب توانمند سازی آنها مورد توجه قرار گیرد و فرایند توانمند سازی در چارچوب مباحث توسعه اقتصادی ا ز اهمییت بسیار بالایی برخوردار است و نتیجه کلی کمک کردن به آنها از طریق سازمانهای حمایتی بیمه ای است چون اجرای این بیمه ها علاوه برکمک به ارتقای امنییت روحی و روانی این زنان در اداره زندگی و کاهش دغدغه ها میتواند پشتوانه محکمی برای حمایت از آنها در شرایط سخت و دوران کهولت در آینده میباشد
Subscribe to:
Posts (Atom)