اپیزود اول: دهه ۹۰ بود و جنگی سخت. ارتش ِ ترکیه با شدتِ هر چه تمامتر به مواضع ِ جریانِ نوظهوری حمله میکرد، که تا آن زمان رادیکالترین حزبِ کُردِ تاریخ ِ ترکیه بود: حزب کارگران کردستان. بیشتر ِ روستاهای کردستان، همراه و حامی چریکهای کُرد بودند. در دامنه هر کوه و در حاشیه هر روستایی، هزاران بار این منظره تکرار و تکرار شده بود. تصویر زنان و دخترانی که مخفیانه آب و آذوقه به چریکهای کرد میرساندند. چریکهایی که در کوهها مخفی میشدند و ارتش، حتی سایه آنها را با تیر میزد. همین حمایت بود که پنج هزار روستای کردستان را به نابودی کشاند. هزاران خانواده کُرد در بدر شدند. بخشی از آنها آواره جایی که اکنون آن را «مَخمور» مینامیم.
اپیزود دوم: این عکس، دقیقاً روایت معکوسی دارد. این بار، چریکهای کرد، آب و آذوقه به مردمانی میرسانند که در کوه و کمند گرفتار شدهاند. چریکهای کردستانِ ترکیه و کردستان سوریه با حمایت پیشمرگ های کرد، هم به گرفتار شدگان شنگال آب و غذا رساندهاند و هم اینکه ۲۰ هزار نفرشان را نجات دادهاند و به کردستان سوریه منتقل کردهاند. بخشی هم با کمک پیشمرگ ها به زاخو منتقل شدهاند.
اپیزود آخر: این رویداد، رنج ِ تراژیک انسان کُرد را به تصویر میکشد: هزاران نفر از ساکنان «کمپِ مخمور» در دو روز گذشته به دلیل حمله داعش، از کمپهایشان کوچ کردهاند. به مقصدی سوم. آنهایی که در دهه ۹۰ به دلیل حمایت از چریکهای کرد آواره شده بودند، از پناهگاه دومشان هم آواره شدند. و دو لایه شدنِ آوارگی، تنها یک اسم را در ذهن تداعی میکند: تراژدی. و در مختصاتی که میزبان این تراژدی است، یک تحول دوم هم اتفاق افتاده: اینبار، چریکهای حزب کارگران کردستان هم از پناهگاهشان پایین آمدهاند تا با همراهی پیشمرگ های کرد، «پناهگاه دوم» اهالی مَخمور را دوباره پس بگیرند.
اینجا کردستان است، جایی که در آن «پناهگاه» مفهومی سیار است. متر به متر ِ مسافتِ کردستانِ ترکیه تا مخمور، پناهگاهی بالفعل است. پناهگاهی که همیشه در کنارش یک موجودیتِ عجیبِ دیگر هم حضور دارد: گورستان.
سامان رسولپور
سامان رسولپور
No comments:
Post a Comment