رشد انديشه مشاركت سياسي كه توده هاي مردم را در تعيين سرنوشت خود درگير مي سازد، در عمل موجب تحقق زمينه هاي ثبات و پايداري نظام سياسي مي شود، اما طبيعي است در جامعه اي كه افراد بلوغ سياسي و بينش صحيح نسبت به مسائل نداشته باشند، نمي توانند در همه امور مشاركت لازم را داشته باشند. در اين راستا براي تحقق اهداف توسعه گرايانه، هر جامعه بايستي از تمامي منابع انساني خود ازجمله نيرويي محوري و بنيادي زنان بهره بگيرد.
مشارکت سیاسی در سیاست عملی و نظري از جایگاه برجسته اي برخوردار است. یکی از اهداف توسعه سیاسی گسترش مشارکت و رقابت گروههاي اجتماعی در زندگی سیاسی است. شکی نیست که براي نیل به توسعه سیاسی باید میزان مشارکت سیاسی مردم افزایش یابد در ایران مشارکت سیاسی چندان با اقبال همگانی روبرو نبوده است مگر در مقاطع زمانی خاص و در بعضی از برهه ها. این فضاي محدود مشارکت دلایل متعدد فرهنگی، سیاسی و ساختاري دارد. «مایرون واینر» معتقد است مشارکت سیاسی هر عمل داوطلبانه موفق یا ناموفق، سازمان یافته یا بدون سازمان، دورهاي یا مستمر، شامل روشهاي مشروع و نامشروع براي تاثیر بر انتخاب رهبران و سیاستها و اداره عمومی در هر سطحی از حکومت محلی یا ملی است. «میل برات» معتقد است مشارکت سیاسی رفتاری است که تاثیر می گذارد و یا قصد تاثیر بر نتایج حکومتی را دارد.
حساسيت زنان هر جامعه نسبت به مسائل و حوادث گوناگون پيرامون، موجب مي شود تا نسل بعدي نسلي متعهد و حساس نسبت به پيرامون و متمايل به فعاليت در امور جامعه شوند. در مقابل عدم مشاركت قشر زنان در امور سياسي و اجتماعي جامعه به گسترش بي تفاوتي و بي حس سياسي و اجتماعي دامن مي زند كه اين بي تفاوتي سياسي آثار و تبعات زيادي در پي خواهد داشت.
مشاركت سياسي زنان و حضور بانوان درعرصه هاي تصميم گيري حكومتي مي تواند پشتوانه اي مناسب براي حضور درساير عرصه هاي مشاركت جويانه تلقی گردد. این نكته عموماً پذيرفته شده است كه حق رأي دادن به زنان، منجر به شهروندي كامل سياسي نمي شود. بنابراين، مي بايست با تامين بسترهاي مناسب در ساير زمينه ها مشاركت آنان را افزايش داد تا زنان از وضعيت مساعدتري براي فعاليت در عرصه سياست برخوردار شوند. محول نمودن انجام امور خانه به زنان، در عمل فرصت مشاركت را از زنان سلب مي كند و بر اساس چنين تفكري، الگوهاي رفتاري متناسب با همان ارزشها را به زنان ارائه مي دهد؛ منزوي كردن زنان در خانه جهت خدمتگزاري به شوهر، فرزند و يا جمع خانواده، نمونه اي از نتايج اين فرهنگ است كه مي تواند آسيب هاي زيادي را در بطن خود بپروراند.
در اين راستا برخي از نظريه پردازان بر اين باورند كه چون زنان از امكانات كافي برخوردار نيستند، توان فعاليت در اين عرصه را ندارند و به نظر بعضي ها بسيج سياسي مردم در برخي از نظامهاي سياسي از طريق تشكل هاي مدني، زنان را دربر نمي گيرد و در نهايت برخي نيز باور دارند كه انگيزه هاي لازم براي مشاركت سياسي در زنان وجود ندارد و اين ناشي از نگرشهاي منفي نسبت به حضور زنان در عرصه سياسي جامعه مي باشد. فراتر از اين، زنان در عرصه سياست دچار عقب افتادگي شده اند، حضور بسيار كم زنان در عرصه تصميمگيري شاهدي بر اين مدعاست. زنان به عنوان نيمي از جمعيت فعال كشور تنها 12 درصد از فعاليت اقتصادي جامعه را در دست دارند. درصد شاغلان زن نسبت به كل شاغلان 4/9 درصد است و سهم زنان شاغل در گروه مديران عالي رتبه به كل زنان شاغل تنها 8/4 درصد است. درحال حاضر شمار مديران مرد در كشور ما، سي و پنج برابر مديران زن است در اين رابطه اين سوال به ذهن خطور مي كند كه چرا در يك جامعه برخي از زنان به مشاركت سياسي مي پردازند و برخي ديگر نسبت به فعاليت هاي سياسي بي تفاوت هستند؟ اگر بپذيريم كه آسيبهاي اجتماعي فارغ از تاثير خانواده نمي تواند پديد آيد، بايد بپذيريم كه يكي از آسيب هاي اجتماعي پدرسالاري ذاتي در خانواده ها كاهش مشاركت سياسي و تغيير جهت آن از حد فعالانه به منفعلانه است. هرچند حضور زنان در مقاطعي بسيار جدي و در دوره هايي ضعيف وكم رنگ شده است، ولي درمجموع، حضور زنان درتحولات اجتماعي ايران و نقش فعال و پوياي آنها امري انكارناپذير است.
اگرچه مسئله مشاركت در معناي وسيع كلمه در برگيرنده انواع واكنش هاي فردي و گروهي بمنظور دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه و تاثير نهادن بر فرآيندهاي تصميم گيري درباره امور عمومي است، اما بيشتر آن را در رابطه با مشاركت سياسي مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهند. به همين دليل در منابع مربوط به مشاركت، اغلب اشكال گوناگون مشاركت سياسي چون فعاليت در انتخابات، اعمال نفوذ، فعاليت سازماني، ايجاد روابط فردي قدرتمند و اعمال خشونت براي تاثيرگذاري بر تصميمهاي دولت مورد بحث و بررسي قرار گرفته و زمينه هاي مربوط به آنها به بحث گذاشته مي شود
هانتينگتون مشاركت سياسي را امري عيني و جدا از نگرشهاي ذهني فرد مي داند و در تجزيه و تحليل مشاركت سياسي به وضع نظام سياسي جامعه توجه می نمايد. به نظر او از ميان متغيرهاي منزلتي، ميزان تحصيلات فرد بيشترين تاثير را بر مشاركت سياسي دارد. مجراي دوم، مجاري سازماني يعني عضويت فرد در انواع گروهها و سازمانهاي اجتماعي مانند اتحاديه هاي شغلي و صنفي، گروههاي مدافع، علايق خاص و غيره است كه احتمال مشاركت در فعاليت سياسي و اجتماعي را بيشتر می كند. اين عامل درجوامعي كه فرصتهاي تحرك فردي در آ نها محدودتر است، اهميت بيشتري دارد و در واقع فرد براي رسيدن به وضع اجتماعي و اقتصادي بهتر به عنوان آخرين راه حل به فعاليت در سازمانهاي اجتماعي يا احزاب سياسي می پردازد. به بيان ديگر، در نبود فرصتهاي جايگزين براي تحرك اجتماعي مانند مشاركت اقتصادي، گرايش به سوي مشاركت سياسي، پا ميگيرد.
از نظر هانتينگتون بين گسترش فرصتهاي تحرك اجتماعي فردي و مشاركت سياسي در كوتاه مدت رابطه معكوسي وجود دارد و افراد اگر بتوانند با استفاده از بالا بردن سطح تحصيلات، انتقال به شغل پرمنزلت تر يا كسب درآمد بيشتر به اهداف موردنظر خود كه همان بهبود وضعيت اقتصادي و اجتماعي خود است، دست يابند، معمولاً از مشاركت در سياست و فعاليت اجتماعي صرفنظر مي نمايد.
افلاطون براي تشكيل جامعه يوتوپيايي خود باور به تربيتي خاص، براي شهروندان جامعه بود. افلاطون توجه زيادي به آموزش كودكان داشته و معتقد بود بايستي از سنين كودكي از راه تقليد، ارزشهاي سياسي خود را به شهروندان ياد داد. از نظر افلاطون نظام اعتقادي و ارزشهاي سياسي شهروندان بر چگونگي ثبات سياسي و روش كار حاكمان اثر مي گذارد و معتقد است كه اگر جامعه پذيري سياسي به درستي صورت گيرد، فساد در نظام سياسي رخ نخواهد داد خانواده به عنوان نخستين نهاد مسئول در تربيت افراد جامعه و نگرش و كاركرد آنها تاثيري مسلم و فراگير دارد. از نظر گي روشه و گيدنز شكل ارتباطات والدين به عنوان الگوي مشخص بر روند شكلگيري شخصيت افراد عمل كرده و جهت دهنده جامعه پذيري آنها مي باشد. در طي فرآيند جامعه پذيري، هر اندازه ساختار جامعه، جنبه استبدادي كمتري داشته و سويه مشاركتي در آن بيشتر باشد، تفكر افراد هماهنگي بيشتري با مشاركت پذيري خواهد داشت.
همانطور که لنسکی نیز معتقد است «در قوانین موانع و محدودیتی برای زنان وجود ندارد، حتی حقوقی هم برای آنان قائل شده است، ولی به دلیل عوامل غیررسمی مانند آداب و رسوم، عرف و باورهای سنتی یا تعصبات، زنان از حق مشارکت در مدیریت سیاسی محروم شده اند». سیمون دوبوار برا این باور است که «این طبیعت زنان نیست که محدودیت هایی را در نقش آنان موجب شده است بلکه این نقش ها زاییده ی مجموعه ای از پیشداوری ها، سنت ها و قوانین کهن هستند که زنان نیز کم و بیش در پیدایش آن شریک و سهیم بوده اند». بطور کلی، مشارکت سیاسی زنان مقدمه اي براي تقویت فرآیند اخذ تصمیم و راهی به سوي همبستگی بیشتر جامعه و تغییر در کیفیت زندگی عمومی اجتماع است. به دلیل پیامدهاي مثبت مشارکت سیاسی زنان است که امروزه بیش از هر زمان دیگر و با توجه به نیازهاي جوامع به آن اهمیت میدهند.
مورگان شوستر از مبارزه زنان در انجمن هاي علنی و مخفی و «روح آزادی» بانوان ایرانی یاد نموده و آنان را تا جایی ستوده که می نویسد: زنان ایران از «پیشروترین» زنان جهان به شمار می روند.
در دوره پهلوي براي زنان حقوقی در نظر گرفته شد، مهمتر از همه گشایش مدارس نوینی که زنان را با مدنیت و پیشرفت آشنا نمود. هنگامی که نخستین مدرسه دخترانه «ام المدارس» تهران به همت زنان به راه افتاد مدیر مدرسه در گفتار خود روح زمانه و آرمان زنان را ستود و دانش آموزي زنان را مغایر با دین خواهی آنها ندیده و آنها را به طلب علم تشویق می نمود. در دوران پهلويِ اول زنان دوشادوش مردان در دانشگاه تهران به تحصیل پرداختند. پهلوی دوم در ادامه سیاست مدرنیستی خود پاره ای از حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی را که لازمه ی یک زندگی مدرن بود به زنان اعطا نمود. در سال 1341 زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به دست آوردند. در پی آن تعدادی به نمایندگی مجلس انتخاب شدند، بعضی نیز به مقام های بالا از جمله به وزارت رسیدند. در اصل 21 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده که «دولت موظف است حقوق زنان را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید» اما در عمل عکس این قضیه صادق است و زنان جامعه ما امروزه آسیب پذیرترین قشر جامعه اند و همواره به عنوان یک کالا به آنها نگریسته می شود، همواره به حاشیه رانده شده اند و هیچ گونه نقشی در تصمیم گیریهای کلان سیاسی کشور نداشته اند.
از آنجا كه زنان ايراني صرفنظر از آنكه به چه گروه طبقه و قوميتي تعلق داشته اند، همواره درون خانواده اي پرورش يافته اند كه استبداد مردانه جزء شاخصهاي آن بوده است. اين نابرابري جنسيتي به عنوان يكي از عناصر پنهان سلطه رسمي آثار منفي بر حيات اجتماعي زنان باقي گذارده است، به طوري كه عليرغم رشد فعاليتهاي مدني و مساعد بودن شرايط براي مشاركت مدني و توسعه نهادهاي غيروابسته به دولت، مشاركت زنان در پايين ترين سطح خود به سر مي برد. در ایران با توجه به جمعیت 50 درصدی زنان و سابقه ی موفق آنها در امور علمی آموزشی نباید انتظار داشت که در خانه بمانند و مدیریت سیاسی جامعه صرفا در دست مردان باشد. انتظار می رود نهادهاي قانونگذار، گشایشهاي قانونی لازم را براي افزایش حضور زنان در صحنه سیاست فراهم آورند. البته در مورد جامعه خودمان، منظور این نیست که مانند برخی کشورهاي توسعه نیافته، سهمیه خاصی براي زنان در مجلس در نظر گرفته شود، چرا که این برخورد نوعی تحمیل به نظر می رسد بلکه هدف این است که راه براي مشارکت سیاسی زنان در همه ابعاد باز شود تا زمینه حضور مدیران سیاسی براساس شایستگی و نه جنسیت فراهم شود.
از نوشته های خودم
مشارکت سیاسی در سیاست عملی و نظري از جایگاه برجسته اي برخوردار است. یکی از اهداف توسعه سیاسی گسترش مشارکت و رقابت گروههاي اجتماعی در زندگی سیاسی است. شکی نیست که براي نیل به توسعه سیاسی باید میزان مشارکت سیاسی مردم افزایش یابد در ایران مشارکت سیاسی چندان با اقبال همگانی روبرو نبوده است مگر در مقاطع زمانی خاص و در بعضی از برهه ها. این فضاي محدود مشارکت دلایل متعدد فرهنگی، سیاسی و ساختاري دارد. «مایرون واینر» معتقد است مشارکت سیاسی هر عمل داوطلبانه موفق یا ناموفق، سازمان یافته یا بدون سازمان، دورهاي یا مستمر، شامل روشهاي مشروع و نامشروع براي تاثیر بر انتخاب رهبران و سیاستها و اداره عمومی در هر سطحی از حکومت محلی یا ملی است. «میل برات» معتقد است مشارکت سیاسی رفتاری است که تاثیر می گذارد و یا قصد تاثیر بر نتایج حکومتی را دارد.
حساسيت زنان هر جامعه نسبت به مسائل و حوادث گوناگون پيرامون، موجب مي شود تا نسل بعدي نسلي متعهد و حساس نسبت به پيرامون و متمايل به فعاليت در امور جامعه شوند. در مقابل عدم مشاركت قشر زنان در امور سياسي و اجتماعي جامعه به گسترش بي تفاوتي و بي حس سياسي و اجتماعي دامن مي زند كه اين بي تفاوتي سياسي آثار و تبعات زيادي در پي خواهد داشت.
مشاركت سياسي زنان و حضور بانوان درعرصه هاي تصميم گيري حكومتي مي تواند پشتوانه اي مناسب براي حضور درساير عرصه هاي مشاركت جويانه تلقی گردد. این نكته عموماً پذيرفته شده است كه حق رأي دادن به زنان، منجر به شهروندي كامل سياسي نمي شود. بنابراين، مي بايست با تامين بسترهاي مناسب در ساير زمينه ها مشاركت آنان را افزايش داد تا زنان از وضعيت مساعدتري براي فعاليت در عرصه سياست برخوردار شوند. محول نمودن انجام امور خانه به زنان، در عمل فرصت مشاركت را از زنان سلب مي كند و بر اساس چنين تفكري، الگوهاي رفتاري متناسب با همان ارزشها را به زنان ارائه مي دهد؛ منزوي كردن زنان در خانه جهت خدمتگزاري به شوهر، فرزند و يا جمع خانواده، نمونه اي از نتايج اين فرهنگ است كه مي تواند آسيب هاي زيادي را در بطن خود بپروراند.
در اين راستا برخي از نظريه پردازان بر اين باورند كه چون زنان از امكانات كافي برخوردار نيستند، توان فعاليت در اين عرصه را ندارند و به نظر بعضي ها بسيج سياسي مردم در برخي از نظامهاي سياسي از طريق تشكل هاي مدني، زنان را دربر نمي گيرد و در نهايت برخي نيز باور دارند كه انگيزه هاي لازم براي مشاركت سياسي در زنان وجود ندارد و اين ناشي از نگرشهاي منفي نسبت به حضور زنان در عرصه سياسي جامعه مي باشد. فراتر از اين، زنان در عرصه سياست دچار عقب افتادگي شده اند، حضور بسيار كم زنان در عرصه تصميمگيري شاهدي بر اين مدعاست. زنان به عنوان نيمي از جمعيت فعال كشور تنها 12 درصد از فعاليت اقتصادي جامعه را در دست دارند. درصد شاغلان زن نسبت به كل شاغلان 4/9 درصد است و سهم زنان شاغل در گروه مديران عالي رتبه به كل زنان شاغل تنها 8/4 درصد است. درحال حاضر شمار مديران مرد در كشور ما، سي و پنج برابر مديران زن است در اين رابطه اين سوال به ذهن خطور مي كند كه چرا در يك جامعه برخي از زنان به مشاركت سياسي مي پردازند و برخي ديگر نسبت به فعاليت هاي سياسي بي تفاوت هستند؟ اگر بپذيريم كه آسيبهاي اجتماعي فارغ از تاثير خانواده نمي تواند پديد آيد، بايد بپذيريم كه يكي از آسيب هاي اجتماعي پدرسالاري ذاتي در خانواده ها كاهش مشاركت سياسي و تغيير جهت آن از حد فعالانه به منفعلانه است. هرچند حضور زنان در مقاطعي بسيار جدي و در دوره هايي ضعيف وكم رنگ شده است، ولي درمجموع، حضور زنان درتحولات اجتماعي ايران و نقش فعال و پوياي آنها امري انكارناپذير است.
اگرچه مسئله مشاركت در معناي وسيع كلمه در برگيرنده انواع واكنش هاي فردي و گروهي بمنظور دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه و تاثير نهادن بر فرآيندهاي تصميم گيري درباره امور عمومي است، اما بيشتر آن را در رابطه با مشاركت سياسي مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهند. به همين دليل در منابع مربوط به مشاركت، اغلب اشكال گوناگون مشاركت سياسي چون فعاليت در انتخابات، اعمال نفوذ، فعاليت سازماني، ايجاد روابط فردي قدرتمند و اعمال خشونت براي تاثيرگذاري بر تصميمهاي دولت مورد بحث و بررسي قرار گرفته و زمينه هاي مربوط به آنها به بحث گذاشته مي شود
هانتينگتون مشاركت سياسي را امري عيني و جدا از نگرشهاي ذهني فرد مي داند و در تجزيه و تحليل مشاركت سياسي به وضع نظام سياسي جامعه توجه می نمايد. به نظر او از ميان متغيرهاي منزلتي، ميزان تحصيلات فرد بيشترين تاثير را بر مشاركت سياسي دارد. مجراي دوم، مجاري سازماني يعني عضويت فرد در انواع گروهها و سازمانهاي اجتماعي مانند اتحاديه هاي شغلي و صنفي، گروههاي مدافع، علايق خاص و غيره است كه احتمال مشاركت در فعاليت سياسي و اجتماعي را بيشتر می كند. اين عامل درجوامعي كه فرصتهاي تحرك فردي در آ نها محدودتر است، اهميت بيشتري دارد و در واقع فرد براي رسيدن به وضع اجتماعي و اقتصادي بهتر به عنوان آخرين راه حل به فعاليت در سازمانهاي اجتماعي يا احزاب سياسي می پردازد. به بيان ديگر، در نبود فرصتهاي جايگزين براي تحرك اجتماعي مانند مشاركت اقتصادي، گرايش به سوي مشاركت سياسي، پا ميگيرد.
از نظر هانتينگتون بين گسترش فرصتهاي تحرك اجتماعي فردي و مشاركت سياسي در كوتاه مدت رابطه معكوسي وجود دارد و افراد اگر بتوانند با استفاده از بالا بردن سطح تحصيلات، انتقال به شغل پرمنزلت تر يا كسب درآمد بيشتر به اهداف موردنظر خود كه همان بهبود وضعيت اقتصادي و اجتماعي خود است، دست يابند، معمولاً از مشاركت در سياست و فعاليت اجتماعي صرفنظر مي نمايد.
افلاطون براي تشكيل جامعه يوتوپيايي خود باور به تربيتي خاص، براي شهروندان جامعه بود. افلاطون توجه زيادي به آموزش كودكان داشته و معتقد بود بايستي از سنين كودكي از راه تقليد، ارزشهاي سياسي خود را به شهروندان ياد داد. از نظر افلاطون نظام اعتقادي و ارزشهاي سياسي شهروندان بر چگونگي ثبات سياسي و روش كار حاكمان اثر مي گذارد و معتقد است كه اگر جامعه پذيري سياسي به درستي صورت گيرد، فساد در نظام سياسي رخ نخواهد داد خانواده به عنوان نخستين نهاد مسئول در تربيت افراد جامعه و نگرش و كاركرد آنها تاثيري مسلم و فراگير دارد. از نظر گي روشه و گيدنز شكل ارتباطات والدين به عنوان الگوي مشخص بر روند شكلگيري شخصيت افراد عمل كرده و جهت دهنده جامعه پذيري آنها مي باشد. در طي فرآيند جامعه پذيري، هر اندازه ساختار جامعه، جنبه استبدادي كمتري داشته و سويه مشاركتي در آن بيشتر باشد، تفكر افراد هماهنگي بيشتري با مشاركت پذيري خواهد داشت.
همانطور که لنسکی نیز معتقد است «در قوانین موانع و محدودیتی برای زنان وجود ندارد، حتی حقوقی هم برای آنان قائل شده است، ولی به دلیل عوامل غیررسمی مانند آداب و رسوم، عرف و باورهای سنتی یا تعصبات، زنان از حق مشارکت در مدیریت سیاسی محروم شده اند». سیمون دوبوار برا این باور است که «این طبیعت زنان نیست که محدودیت هایی را در نقش آنان موجب شده است بلکه این نقش ها زاییده ی مجموعه ای از پیشداوری ها، سنت ها و قوانین کهن هستند که زنان نیز کم و بیش در پیدایش آن شریک و سهیم بوده اند». بطور کلی، مشارکت سیاسی زنان مقدمه اي براي تقویت فرآیند اخذ تصمیم و راهی به سوي همبستگی بیشتر جامعه و تغییر در کیفیت زندگی عمومی اجتماع است. به دلیل پیامدهاي مثبت مشارکت سیاسی زنان است که امروزه بیش از هر زمان دیگر و با توجه به نیازهاي جوامع به آن اهمیت میدهند.
مورگان شوستر از مبارزه زنان در انجمن هاي علنی و مخفی و «روح آزادی» بانوان ایرانی یاد نموده و آنان را تا جایی ستوده که می نویسد: زنان ایران از «پیشروترین» زنان جهان به شمار می روند.
در دوره پهلوي براي زنان حقوقی در نظر گرفته شد، مهمتر از همه گشایش مدارس نوینی که زنان را با مدنیت و پیشرفت آشنا نمود. هنگامی که نخستین مدرسه دخترانه «ام المدارس» تهران به همت زنان به راه افتاد مدیر مدرسه در گفتار خود روح زمانه و آرمان زنان را ستود و دانش آموزي زنان را مغایر با دین خواهی آنها ندیده و آنها را به طلب علم تشویق می نمود. در دوران پهلويِ اول زنان دوشادوش مردان در دانشگاه تهران به تحصیل پرداختند. پهلوی دوم در ادامه سیاست مدرنیستی خود پاره ای از حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی را که لازمه ی یک زندگی مدرن بود به زنان اعطا نمود. در سال 1341 زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به دست آوردند. در پی آن تعدادی به نمایندگی مجلس انتخاب شدند، بعضی نیز به مقام های بالا از جمله به وزارت رسیدند. در اصل 21 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده که «دولت موظف است حقوق زنان را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید» اما در عمل عکس این قضیه صادق است و زنان جامعه ما امروزه آسیب پذیرترین قشر جامعه اند و همواره به عنوان یک کالا به آنها نگریسته می شود، همواره به حاشیه رانده شده اند و هیچ گونه نقشی در تصمیم گیریهای کلان سیاسی کشور نداشته اند.
از آنجا كه زنان ايراني صرفنظر از آنكه به چه گروه طبقه و قوميتي تعلق داشته اند، همواره درون خانواده اي پرورش يافته اند كه استبداد مردانه جزء شاخصهاي آن بوده است. اين نابرابري جنسيتي به عنوان يكي از عناصر پنهان سلطه رسمي آثار منفي بر حيات اجتماعي زنان باقي گذارده است، به طوري كه عليرغم رشد فعاليتهاي مدني و مساعد بودن شرايط براي مشاركت مدني و توسعه نهادهاي غيروابسته به دولت، مشاركت زنان در پايين ترين سطح خود به سر مي برد. در ایران با توجه به جمعیت 50 درصدی زنان و سابقه ی موفق آنها در امور علمی آموزشی نباید انتظار داشت که در خانه بمانند و مدیریت سیاسی جامعه صرفا در دست مردان باشد. انتظار می رود نهادهاي قانونگذار، گشایشهاي قانونی لازم را براي افزایش حضور زنان در صحنه سیاست فراهم آورند. البته در مورد جامعه خودمان، منظور این نیست که مانند برخی کشورهاي توسعه نیافته، سهمیه خاصی براي زنان در مجلس در نظر گرفته شود، چرا که این برخورد نوعی تحمیل به نظر می رسد بلکه هدف این است که راه براي مشارکت سیاسی زنان در همه ابعاد باز شود تا زمینه حضور مدیران سیاسی براساس شایستگی و نه جنسیت فراهم شود.
از نوشته های خودم
No comments:
Post a Comment