Wednesday, December 2, 2015



چرا در ایران، نیت شیطانی اینقدر زود به تجاوز منجر می‌شود؟
لطفا حوصله کنید و حتما بخوانید
از دختر دبستانی روستایی فقط کفش‌هایش پیدا شده بود. چندی بعد جنازه خفه شده او پس از تعرض نیز یافت شد. متجاوز و قاتل که بود؟ مردی متأهل! او شرح ماجرا را چنین خلاصه کرد: دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، نیت خود را عملی کردم!
چگونه است که در ایران این نیتهای پلید شیطانی زود به مرحله عمل می‌رسد؟
اگر قرار باشد نیت شیطانی اینقدر سریع ایجاد شده و به مرحله عمل برسد، در کشورهای غربی که استخر‌ها مختلط، مشروب فروشی‌ها در دسترس، تابلوهای نیمه عریان در مقابل و فیلمهای شهوت انگیز تلویزیون در دید همگان است، باید روزانه دههاهزار نفر مورد تعرض قرار گیرند.
پاسخ سؤال«چرا در ایران نیت شیطانی اینقدر زود به تجاوز منجر می‌شود؟» در این نکته است که این جمله سه قسمتی (دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، نیت خود را عملی کردم) در حقیقت جمله‌ای چهار قسمتی است: دخترک را تنها دیدم، نیتی شیطانی به ذهنم رسید، «دیدم انگار در این مملکت کسی به کسی نیست»، نیت خود را عملی کردم!
کشورهای غربی با در اختیار گرفتن درست قدرت رسانه‌ای، به هر نافهمی فهمانده‌اند که در این شهر نسبت به جرمهای خشن، به ویژه نسبت به کودکان و دختران حساسیت زیادی وجود دارد و «کسی به کسی هست». وقتی دختر ده ساله‌ای به نام هولی جونز در کانادا ناپدید شد، به مدت دو روز «خبر اول» تمام شبکه‌های مهم خبری این کشور بود.
ما چه می‌کنیم؟ فورا اینگونه اخبار را پنهان می‌کنیم تا زمان دستگیری مجرم.
آیا از کم شعوری غربی هاست که برنامه‌های مهم تلویزیونی را قطع کرده و تعقیب و گریز یک مجرم را به طور زنده پخش می‌کنند؟
اتفاقا غربی‌ها در این موارد بسیار عاقلانه عمل می‌کنند چون می‌دانند مساله اصلی، دستگیری مجرم نیست، بلکه فهماندن این امر به مجرمان بعدی است که اینجا شهر است نه جنگل، و ربودن یک کودک و یا تعرض به او یعنی مواجهه با کل حکومت و مردم.
در ایران ما، وقتی یک جانی به یک دختر تعرض می‌کند حداکثر خود را با یک خانواده، طرف می‌بیند که به راحتی با تهدیدهایی مانند پخش فیلم تعرض و یا تجاوز به عضو دیگر خانواده، آنان را از شکایت منصرف می‌کند.
ولی در غرب کودک از جامعه ربوده می‌شود نه از خانواده؛ و جانی می‌داند از فردا جنایت او مورد توجه همه رسانه هاست و انصراف شاکی خصوصی تأثیری ندارد.
من نمی‌دانم تعداد «جنگل بانان» در این کشور چند نفر است ولی هر چه هست تعداد «جنگل بینان» یعنی کسانی که جامعه ایران را مثل جنگل تلقی می‌کنند و از قمه کشی و ربایش و تهدید و تجاوز و جرمهای دیگر ابایی ندارند کم شمار نیست.
به سبب جمعیت رو به رشد «جنگل بینان» است که اگر آینه دو خودرو، کمی با شدت به هم برخورد کند، پیاده شدن از خودرو با قمه منظره نادری در تهران نیست.
مردم عادی به کنار، در کدام کشور جهان، شروران در مواجهه با پلیس به جای فرار، مکررا با قمه به مأموران مسلح حمله می‌کنند؟ آیا این پدیده‌ها دلیلی بر گسترش تعداد «جنگل بینان» نیست؟
و چنین است داستان اختلاس ، رشوه ، غارت بیت المال و ...
نماز صبح، رادیو را باز می‌کنید
پیام اخلاق می‌دهد..
از خانه خارج می‌شوید بر دیوار روبرو پیام اخلاقی نوشته است..
در و دیوار شهر پر است از تابلو ها و بیلبوردهای اخلاقی..
تلفن همراهتان پی در پی پیام های اخلاقی از دوستانتان، گروه وایبری و فیسبوکی و تلگرامی‌تان برایتان باز می‌کند..
بالای سر برگ نامه هایتان پیام اخلاقی نوشته است..
روحانی اداره تان ظهر کلی برای شما اخلاق می‌بافد..
عصر به مراسم ختم می‌روید کلی اخلاق می‌آموزید..
از ده شبکه سیما دست کم در هر زمان شش تا مستقیم سخنرانی فلان آقا را پخش می‌کند که پیام اخلاق می‌دهد..
آنهایی هم که فیلم پخش می‌کنند همان حرفها را از زبان هنرپیشگانشان دوباره به خوردتان می‌دهند..!
راستی اگر بنا بود این پیام ها کاری بکند ما باید در بهشت اخلاق زندگی می‌کردیم.
نیاز به چک و سفته و ضامن برای پول دادن و گرفتن و کاسبی نداشتیم.
کلانتری ها و دادگاههای ما مانند سوییس بیکار بودند!
آقای قاضی‌القضات ما چند روز پیش فرموده اند
ما پانزده میلیون پرونده در نوبت دادرسی داریم!!
ای قربان درس اخلاق دادنتان
می‌بینید همه چیزمان به همه چیزمان می‌آید:
بیشترین متخصصان پزشکی..
بیشترین آمار بیماری!
بیشترین روحانی و معلم اخلاق..
بیشترین پرونده دادگستری و کلانتری!
بیشترین بانک و سیستم حسابرسی..
بیشترین دزدی و اختلاس!
ما خنده دار ترین مردم جهانیم!
و پرروترین آنها!
هیچ جا و هیچ کس را هم در دنیا آدم حساب نمی‌کنیم!
(نویسنده ناشناس )

Thursday, October 29, 2015

رژیم ایران و روشنفکران

کارنامه رژیم دیکتاتوری در طی چند سال حکومت خود که بر مردم روا داشته چگونه بوده؟ آیا طرفدار ملت بوده که آنهمه شور و شوق برای پیروزی انقلاب پنجاه و هفت داشتند؟وقتی نگاهی گذرا هم بر روال کار این حکومت می اندازیم چیزی جز ظلم و ستم از این آخوندها دیده نشده است  در تمام طول تاریخ رژیمی وجود نداشته  که تا این حد بی فرهنگ و جنایت کار باشد  و ارمغانی جز دزدی و غارت گری تبعیض و اعدام و کشتار زندانیان و سرکوب انسانهای آزادیخواه به ویژه زنان روشنفکر را تقدیم نکرده است. به بند و زنجیر کشاندن کسانی که کوچکترین مخالفتی با این رژِم داشته باشند جزو عادات این رژیم میباشد که تا پا برجا باشد ادامه خواهد داشت. با انقلابی که مردم کردند به جای بوی آزادی  چیزی جز بوی خیانت  و ظلم و بوی فقرو دروغ به مشام نیامد.و آنهمه وعده تبدیل شد به زور حکومت کردن و زدن تو سر ملت بودو همه وعده ها تبدیل شد به خودسوزی مادران و دختران و تبدیل شد به اعتیاد جوانان مملکت منع کردن ملت از گرویدن به دین خود.
مشکل این ملت چیست؟ نبود یک رهبر دلسوز.رهبری که به جای اینکه ثروت مملکت را به صداقت در بین مردم تقسیم کنند تا ملت اینهمه دچار فلاکت نشوند حق ملت را غارت میکنند و با داشتن ثروت های عظیم برای خوددستگاههای سلطنتی فراهم میکنند.هرچند خود به وضع مردم رسیدگی نمکنند کسانی را هم که به درد و دل های ملت گوش فرا میدهند  و حرف ملت را به گوش دولت میرسانند  را نیز به سیاه چالها افکنده و از مردم دور میکنند و ملت را در گیر دعواهای ملیتی کرده و با تفرقه افکنی بین شیعه و سنی  و بهائی و مسلمان وغیره ...کرده تا از مسائل سیاسی دور باشند و همه ملت را درگیر مسائل حاشیه ای کرده که جزو سیاست های این رژیم میباشد. دور براین آخوندها را بایددیوار کشید به بلندای دیوار چین و به بلندای تمامی جسم هایی که به دست این حکومت کشته و یا اعدام شده اند و دیواری به بلندای جسم های تمامی آزادیخواهانی که برای مردم جان فدا کرند دیوار بلندی که زجه و ناله هایشان آرام بخش دل مادران داغدیده و کودکان محبت  ندیده و تمامی مردمی که به نوعی از این حکومت دردی به دل دارند . سخن من برای تمامی فعالین حقوق بشری است که در زندانها زجر میکشند و به دور از فرزند و خانواده هایشان هستند این رژیِم با ترسی که  از روشنفکران و آزادیخواهان دارد تنها راهی که برایش مانده این است که آنها را از اجتماع دور کند وما کم و بیش با مجازاتهایی که در دادگاههای اجرا نشده به آنها داده میشود آشنا هستیم که چگونه وبی گناه در زندانها از بین میروند و بدون هر امکانات بهداشتی و پزشکی در عذاب هستند و فریادهایشان سرکوب میشود. یکی از این فعالین خانم نرگس محمدی میباشد که روزنامه نگار-نائب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر میباشد وی که از سال 1388 توسط وزارت اطلاعات و جلوی چشمان فرزندانش و در حال که مریض بود دستگیر شد وی بارها نامه هایی را از وضعیت داخل زندانها نوشته و بیان کرده و به دلیل اختلال عصبی ناشی از دوران بازجویی بارها به بیمارستان انتقال داده شده و دچار بیهوشی ناگهانی میشود نامه های خانم محمدی پر از زجرو وداع مادرانی است که کودکانشان ازآنها دورند. وی در نامه ای خود را به مادر موسی تشبیه کرده که فرزندانش را به رودنیل سپرد تا از شر ظالمان در امان باشند و آرزو کرد که در سرزمین جدید ناملایمتی وظلم نبینند.اینها همه نمونه های بارز و آشکار از ظلم این رژِم آخوند تبار است که در حق مادران این سرزمین انجام میدهد.
و تاکنون دویست و پنجاه نفر از فعالان حقوق بشر و فعالان حقوق زنان و روزنامه نگارانخواهان آزادی ایشان بوده اند ولی در جواب میگویند که ایشان بازمانده حکم شش ساله اش را میگذراند و بازداشت وی در حالی است که به استنادحکم محکومیتی مربوط به سال به سال 1388 میباشد و از-15 اردیبهشت سال  1394 در حبس خودسرانه و غیر انسانی به سر میبرد این رژیم از زنی که زیر فشارها و شکنجه هایش هیچ قدرتی برایش نمانده می ترسد و حتی هراس دارد که حتی در بیمارستان دست و پای وی را به تخت بیمارستان بسته اند .وقتی که نظاره گر ترس این رژیم هستیم و در برابر فعالان و روزنامه نگاران قدرت یک کودک را نیز ندارد باید خندید خانم نرگس محمدی ما در سرزمینی زندگی میکنیم که حق بیان خواسته ها و احقاق حقوق مان را نداریم و ما هیچ قدرتی غیر از نوشتن در برابر این دیکتاتور نداریم  و این قلم بزرگترین قدرت دنیا برای از بین بردن این دیکتاتور میباشد و این را بدان که ما همیشه به یاد شما بزرگوار هستیم .
به امید آزادی تمامی فعالان حقوق بشر و روزنامه نگاران کشورما ن که در بند هستند.

Thursday, July 30, 2015

انقلاب پنجاه وهفت در ایران


در طول تاریخ بشریت انقلاب های زیادی رخ داده است که کم و بیش در مورد آن اطلاعاتی داریم و این را میدانیم که خونها در پی آنها ریخته شده و کشتارهایی رخ داده است اما بعد از بر سر کار آمدن حکومت جدید یک نوع سیستمی بر قرار شده است که رعایت حق و حقوق ملتها را در پی داشته است و هرکدام به نوعی سرنوشت انسانها را تغییر داده است ودر واقع انقلاب به معنای زیر و رو شدن یا پشت و رو شدن است
و در نگاه جامعه شناسان هر گونه جنبش اجتماعی توده‌ای که به فرایندهای عمده اصلاح یا دگرگونی اجتماعی بینجامد، انقلاب نامیده می‌شود. انقلاب‌های بزرگ به آن دسته از انقلاب‌ها گفته می‌شود که با تغییرات اساسی در حکومت و ساختار اجتماعی یک کشور یا جامعه همراه بوده‌اند که از آن جمله می‌توان به انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب ۱۹۱۷ روسیه اشاره کرد. اما اشاره ما به انقلاب اسلامی ایران است وقتی که به انقلاب ایران می نگریم تا به امروز که چندین سال از حکوت آن میگذرد چیزی جزتیره بختی و شکنجه و فقر و سنگسار و .... را در آن ندیده ایم که اجرا شده باشد و چه بسا که مردم خود را در فضای بهار آزادی می دیدند و خوشحال از اینکه حکومت شاه ازبین رفته.اما بی خبر از این که حکومت بر سر کار آمده یک حکومت اهریمنی بیش نبود و در واقع یک انقلاب نبود بلکه بایستی آن را یک فاجعه خواند رژیمی که مظهر سیاهی و ناپاکی برای ملتش بود و هر روز مردم را با آهنگ مرگ به نیستی میکشاند.آخوندهایی که نماینده همه زشتی ها هستند و چیزی جز یاس را به ملت تزریق نمیکنند و اگر بخواهیم به تمامی جنایات آنها اشاره کنیم قلم نیز از نوشتن آن عاجز است که چه فسادهایی از در و پیکراین نظام و از طریق ملاها روی میدهد و از همان اوائل شروع به سرکوب مخالفان کرده و هزاران زن و مرد را به جوخه های اعدام کشیدند که در مقابل تشکیل این حکومت نه گفته بودند و یا در سیاه چاله ها بی نام و نشان دفن ویا تیر باران شدند.
و در حال حا ضر نیز زندانهای این رژیم خونخوار خالی از گروههای اجتماعی نیست که زنان -فعالان کارگری-دانشجویان و دیگر فعالان مدنی را شامل میشود که در داد گاههای ناعادلانه و اجرا نشده در فشارهای روحی و روانی هستند زمانی میتوان یک انقلاب را انقلاب نامید که یک نظام کهنه اجتماعی از میان برداشته شود و سیستمهای قرون وسطایی به دست تاریخ سپرده شود اما متاسفانه انقلاب اسلامی ازبدو تولد خود این دو مورد را به کار گرفته  و همانا نظامی کثیف و سیستمی خونخوار. را برمردم حکمفرما کرده است همان کسی که رهبری را در دست گرفت  در روزهای اول دم از محبت و مهربانی در میان مردم میزد و وعدهای آنچنانی را به اقشار مختلف جامعه میداد اما در مدت بسیار کوتاه و درست همانند یک مدار180 درجه ای چرخید و همه چیز را تغییر داد و دورویی و دروغ را برای مردم پیاده کرد و در هر دهه که از این انقلاب سپری شد جنایات خاص خود را به همراه داشت.
در دهه شصت یکی از جنایات رژیم بر علیه جامعه بشری ایران صورت گرفت که مردم بیگناه زیادی در شهرهای مختلف ایران و حتی بسیاری از مردم که به کشورهای دیگر پناه برده بودند ترور و اعدام شدند به طوری که هیچ انسان آزاده ای در مقابل جنایات دهه شصت نمیتواند سکوت کند. به طور مثال مردم کردستان خوشحال از بر سر کار آمدن حکومت ملاها رقص و پایکوبی میکردند خمینی دستور جهاد درکردستان را داد و برای این کار خلخالی معروف به شیخ تشنه به خون را مامور این عملیات کرد و خلخالی با خون هزاران کرد اعم از پیر و جوان  و در دادگاههای اجرا نشده و پنج دقیقه ای تشنگی خود را برطرف میکرد و ازهمان اوائل کردستان و ملتش را جدا از ایران دانست و سرکوب کردها را آغاز کرد.مادران خاوران نیز که چندین سال است که هرروز را با داغ عزیزان از دست رفته شان سر میکنند ازجمله خانواده هایی هستند که از دهه شصت تا به امروز از دست این حکومت زجر میکشند کسانی که خانواده زندانیان سیاسی آن دهه میباشند و رژیم در تابستان شصت و هفت به صورت مخفیانه در گورستانهای متروک و دور از شهر زیر خاک دفنشان کردند و حتی از سنگ مزار آنها نیز واهمه داشت و از گذاشتن سنگ مزار برای آنان ممانعت کرد و اینها تنها بخشهای کوچکی از جنایات این رژیم میباشد.و میتوان اشاره ای داشت به تجاوزات جنسی این حکومت در زندانها که حتی به دختران زیرهیجده سال و زنان باردارنیز رحم نمیشد و هیچگاه فراموش نخواهد شد زندانهایی که مرگ تدریجی زندانیان را در پی داشت و دارد عاطفه سهاله هرگز فراموش نمیشود که با آن سن کم مورد تجاوز زندان بان و قاضی قرار گرفت  و در نهایت به جرم زبان تنداز طرف همان قاضی به اعدام محکوم شد و هزاران عاطفه دیگر که در داخل زندانها ودر پی تجاوزات پی در پی و حامله شدن دست به خودکشی زدند. و این تجاوزات برای تخریب روح و روان زندانی است  و همواره این حکومت متهم به تجاوز جنسی زندانیان میباشد و حتی در دوره احمدی نژاد نیز در بازداشتگاههای کهریزک تجاوزات جنسی بر روی زندانیان انجام شده است.
با گذشت چندین سال از گذشت این حکومت نه تنها هیچ حق و حقوقی برای مردم اجرا نشده است بلکه روز به روز بر شمار جنایات این رژیم افزوده میشود. قطع اعضای بدن- اعدام های پی در پی -زندانهای سنگین - شکنجه های غیر انسانی از موارد نقض حقوق بشر هستند که در دوره روحانی شدت گرفته که درست همانند رفتارهای غیر انسانی ما قبل تاریخ میباشد . نبود حقوق بشر و رعایت نکردن آن طبق قوانین سازمانهای حقوق بشری-کارتن خوابی -تجاوزات-فقر - اعتیاد- همه از هدایای این حکومت برای مردم میباشد به طوری که بارها ازسوسی سازمانهای حقوق بشری به ایران هشدار داده شده و از جهات مختلفی متهم به کشتار و جنایات علیه بشریت است اتهاماتی که هم جنبه مذهبی هم سیاسی دارد ملاها و بزگان این رژیم در دادگاههای بین اللمللی متهم به جنایات جنگی و تروریستی در سایر کشورها میباشند و برای انجام این اعمال هزینه های گزافی را متحمل میشوند هزینه های که اگر درست  و به جا در میان ملت ایران تقسیم میشد شاید الان وضعیت کودکان و زنان و حتی مردان کمی فرق میکرد همه این موارد در حالی است که آخوندها بر روی منبرها و پشت میزها نشسته و دم از انسانیت و اسلام میزنند و همانا شبیه به مارهای ضحاک شده اند که بدون خوردن خون مردم نمی توانند بخوابند و هرروز خون یکی را می مکند و سر دیگری را به دور طناب حلق آویز میکنندرژیمی که متهم به کشتار- و نسل کشی سیستماتیک است.


بنفشه کریم زاده

Friday, July 17, 2015

زن و زن بودن

نام: زن جرم: زن بودن چه واژه ای است این زن بودن که اینطور حکومتی از آن واهمه دارد که تمام قدرت خود را بر سرکوب آن تمرکز کرده است، و پشت تمام مردان را آنطور قوی کرده و ریشه مردسالاری را آنقدر قوی کرده که جزوی از فرهنگ شده است. و اما در این میان چه بی گناه میسوزد چهره معصوم دخترکانی که نمیدانند به تاوان کدامین گناه سوخته است و چه بی گناه میسوزند زیر سرکوبهای حکومت زن ستیز ایران و چه بی گناه میسوزد انسانیت در زیر قدمهای مردهایی که نامردند. خواهر من، خواهر تو، و مادرانمان میسوزند و چه بی گناه میسوزند به چه جرمی؟ تنها به جرم زن بودنشان، آری زن و زن بودن، زنانی که در این سرزمین دیکتاتور زده قربانی ذهنهای بیشعور مردان شده اند. حکومتی که خود لبریز از خشونت است آیا ریشه اش خشکیده میشود یا باید به گورستان تاریخ سپرده شود!!!! بنفشه کریمزاده

Wednesday, June 17, 2015

حجاب و رباخواری
یعنی اگر برای خوار و خفیف کردن اسلام هزار تا موسسه تبلیغاتی تلاش کنند، به این سادگی به نتیجه نمی رسد که علمای اعلام سه سوت اعتبار تاریخی شان می ریزند توی جوب و تمام شد رفت پی کارش. بعد هم چنان فریب و دروغ توی کارشان است که اصلا دیگر حفظ ظاهر هم نمی کنند.
آیت الله سبحانی دیروز گفته: « پرداختن به حجاب مهم تر از رباخواری است.» در حالی که اصلا حجاب ضروری دین نیست و هرگز گفته نشده جز همین که فقط خشتک تان را وسط نماز نباید بیرون بیاندازید، اصلا از این خبرها نبوده، درست برعکس این، خداوند متعال هر نیم ساعت یک بار در قرآن، داد و هوار فرموده که ربا مهم ترین جرم و گناه است.
دلیل حرفهای آیت الله چیست؟ همین که موسیو سبحانی گفته: « بدحجابان به نظام دهن کجی می کنند اما رباخواران با حکومت کاری ندارند.»
چرا می گوئی رباخواران با حکومت کاری ندارند، تو که داری می گویی، لطف کند و بگو رباخواران خودشان دارند حکومت می کنند. یا بگو اگر در ایران کسی پول نزول را ندهد، مثل آب خوردن می رود زندان و تقریبا همه کسانی که به اتهام مالی زندان هستند، جز دو سه درصدی که کلاهبردار هستند، تقریبا همه زندانیان چک، همانهایی هستند که به دلیل نپرداختن نزول پول و بهره بانکی زندانی اند. یعنی نه تنها بهره و ربا اشکالی ندارد، بلکه اگر کسی بهره ندهد می رود زندان، شاهدش هم ده نفر نیستند، بیش از صدهزار نفر در هر سال بخاطر انجام ندادن عمل حرام زندان می روند.
البته دیروز حجت الاسلام زائری به سخنان آقای سبحانی اعتراض کرد و گفت که طبق گفته علمای اسلام ربا از هفتاد بار زنا با مادر خود در خانه کعبه بدتر است. البته به این نکته باید توجه کرد که وقتی شیخ العمر گفته که مجاهدین اسلام اگر مشکلات جنسی شان در حین جهاد زد بالا می توانند با مادر خودشان هم بی ناموسی کنند، یعنی در واقع کم کم دارد معلوم می شود مثل اینکه اصلا روابط جنسی با مادر در هنگام جهاد برای وهابیون اشکالی ندارد و احتمالا خیلی هم ثواب دارد. بعید نیست تا هفته دیگر علمای وهابی روابط بی ناموسی را در مکه و مدینه هم واجب بدانند.
البته گفته شده که آقای سبحانی این گفته اش را تکذیب کرده، ولی در واقع وبسایت آقای سبحانی فقط گفته ربا بد است، اما بدحجابی مخالفت با نظام است و باید جلویش را گرفت. حالا فرض کنیم آیت الله سبحانی هم این حرف را نمی گفت، وقتی کل سیستم بانکی ام جمهوری اسلامی در صورت حذف بهره از بین می رود و هیچ قانونی علیه بهره در ایران وجود ندارد، ولی هفته ای پنجاه تا قانون برای منع بدحجابی وضع می شود، مگر مردم کورند. آیت الله سبحانی هم همان حرفی را زده که واقعا وجود دارد.
هی می گویند قرآن گفته بهره حرام است، من به قرآن چکار دارم، وقتی کل کشورهای اسلامی سیستم بانکی شان به بهره بانکی بیشتر از خدا احترام می گذارند، اصلا چه اهمیتی دارد که توی قرآن در این مورد چی نوشته. قرآن نوشته که دروغ حرام است، اصلا جمهوری اسلامی دو ثانیه بدون دروغ پایدار می ماند؟ هزار تا قرآن هم بگوید ربا حرام است، وقتی شورای نگهبان از ربا حفاظت می کند، یعنی حلال اندر حلال اندرحلال است.

Monday, June 1, 2015

نامه ی شهروندان بهایی اهل ایول از روستاهای کیاسر به مقامات قضایی رو اینجا بخونید!

حضور مدیر کل محترم دادگستری استان مازندران حضرت حجة الاسلام تقوی فرد
با کمال احترام اینجانبان امضاء کنندگان ذیل این عریضه، ضمن عرض تبریک و تهنیت به مناسبت انتصاب شایسته حضرت عالی در پست ریاست کل دادگستری استان، معروض حضور می‌داریم که ما ساکنین قدیمی روستای ایول از توابع چهاردانگه به مرکزیت شهرستان کیاسر، از قدیم و ندیم و پشت اندر پشت و آباء و اجدادی در روستای مذکور با بقیه ساکنین آن با مسالمت و صلح و صفا زندگی می‌کردیم؛ و در آنجا خانه سرا و زمین‌های مزروعی و باغ داشته‌ایم. تا اینکه انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و به تحریک عده‌ای معدود، تعدادی از افراد نا‌آگاه محلی، به عنوان اینکه ما معتقد به آئین بهائی هستیم، شروع به آزار و اذیتمان نمودند. تعدیات و مزاحمات آنان به اوج خود رسید، بطوریکه سلب امنیت مالی و جانی پیدا نمودیم، و با این حال با تعلق خاطری که نسبت به زادگاه خود داشتیم، امور خود را به خدا سپردیم؛ تا اینکه به سال ۱۳۶۲ ما را از محل آواره و در به در نمودند و مجبور به سکونت در ساری و شهر‌های مجاور آن شدیم.
با این وصف، همچنان به زادگاه‌مان و ساکنین آنکه با بسیاری از آنان نسبت خویشاوندی داشتیم، رفت و آمد می‌کردیم و از خانه سرای خود و باغات و اراضی مزروعی خویش در فصول سال استفاده می‌نمودیم، و پیوسته حضور فیزیکی در آن محل داشتیم؛ تا اینکه در تیر ماه ۱۳۸۹ اطلاع حاصل نمودیم که به تحریک‌‌‌ همان معدود افراد نا‌آگاه، و با فراهم نمودن بلدوزر و وسائل مکانیکی سنگین دیگر، خانه‌های مسکونی، انبار کاه و علوفه و طویله احشام ما را با خاک یکسان کردند، و وسائل زندگیمان را با خاک و خاکس‌تر با کامیون به کنار جاده عمومی ساری به سمنان، واقع در پشت روستا ریخته و تلمبار نمودند؛ و به این ترتیب تمام ساختمان‌های ما ظرف چند روز به طور کامل تخریب، تسطیح و خاکبرداری شد. از آنجائی که همگی ما تابع قانون و ضوابط حاکم بر جمهوری اسلامی ایران هستیم، به لحاظ خسارات هنگفتی که بر خلاف قانون و عرف و شرع بر ما وارد شد، و خانه و کاشانه اجدادیمان منهدم گردید، و چنین عملیاتی درشان نظام جمهوری اسلامی ایران نبوده است، به مانند هر تبعه دیگر جمهوری اسلامی، اقدام به طرح شکایت و دادرسی بر علیه مرتکبین این جرائم سنگین نمودیم.

دستورات لازم در جهت رسیدگی به این موضوع، از طرف ریاست محترم دادگستری شهرستان کیاسر صادر گردید، و مامورین پاسگاه پشتکوه به محل مراجعه و مشاهدات خود را در خصوص تخریب، تحریق، تسطیح و خاکبرداری، و به خصوص وجود اثاثیه در کنار جاده عمومی را صورت مجلس نمودند، که در پرونده ضبط شده است. در جریان پیگیری این واقعه از طرف مقام قضائی، عده‌ای از اهالی قراء مجاور ایول از پیرمردان و اعضای شورای اسلامی، به وجود خانه سرا و اراضی زراعی آباء و اجدادی و پیشینه سکونتمان در ایول را شهادت دادند. از طرف دیگر نامه هائی با امضاء تعدادی از مرتکبین جرائم فوق به مقامات بالا، برای کسب اجازه در اقدامات خشن و ابراز نفرت نسبت به ما به لحاظ داشتن آئین دیگری غیر از آئین آنان، درپرونده ضمیمه می‌باشد.

متهمین و مرتکبین این واقعه، مفاد این نامه‌ها را دربرگه‌های تحقیق پاسگاه پشتکوه و به خصوص در برگه‌های بازجوئی اطلاعات شهربانی ساری تائید نمودند.

با این پیش زمینه‌ها، و با مسلم بودن ارتکاب جرم از جانب متهمین، متاسفانه دادگاه بدوی حکمی مغایر دلائل موجود در پرونده صادر نمود، که مورد اعتراضمان قرار گرفت، و پرونده پس از ارسال به دادگاه تجدید نظر، به شعبه هشتم دادگاه ارجاع و تحت شماره ۹۰۰۷۳۲ ثبت گردید. دادگاه محترم شعبه ۸ در جهت رسیدگی به واقعه و کشف حقیقت، اقدامات لازم را مبذول فرمودند. رسیدگی این پرونده تا مرز اثبات صحت ادعایمان و احراز گناهکاری متهمین پیش رفته بود و هنوز به نتیجه قطعی نرسیده بود و ما امیدوارانه در انتظار اجرای عدالت بودیم که اطلاع حاصل نمودیم، ریاست دادگاه اصل ۴۹ قانون اساسی دادگاه انقلاب ساری، طی نامه شماره ۱۷۵/۴۹ مورخه ۲۱/۱۰/۹۲ تقاضای متوقف ماندن رسیدگی پرونده را نمودند، و متاسفانه حضرت حجة الاسلام طالبی ریاست محترم وقت، صریحاً دستور متوقف ماندن رسیدگی پرونده مزبور را صادر فرمودند.
جناب مدیر کل محترم، درست است که ما دارای آئین بهائی هستیم، ولی همگی ما تابعیت کشور مقدس ایران و نظام جمهوری اسلامی را داریم؛ و طبق ضوابط قانونی نظام از حق یکسانی مانند سایر تبعه ایرانی از مزایای قانونی برخورداریم. طبق اصل بیست و دوم قانون اساسی: «حیثیت، جان، حقوق، مسکن و شغل»مان از تعرض مصون است. طبق اصل یکصد و پنجاه و نهم: «مرجع رسمی تظلمات و شکایات دادگستری است». ما که تابع جمهوری اسلامی ایران هستیم، مثل تبعه دیگر ایرانی، برای رسیدگی به ظلم فاحشی که به ما وارد شده بود، به مرجع تظلمات عمومی یعنی دادگستری مراجعه نمودیم. طبق ماده سوم قانون مجازات اسلامی، قوانین جزائی ایران در باره کلیه اشخاصی که در قلمرو جمهوری اسلامی ایران مرتکب جرم شوند، اعمال می‌شود. طبق ماده ششم قانون آئین دادرسی کیفری: «تعقیب امر جزائی و اجرای مجازات که طبق قانون شروع شده باشد موقوف نمی‌شود، مگر در موارد زیر: اول ــ فوت متهم یا محکوم علیه در مجازات‌های شخصی؛ دوم ــ گذشت شاکی یا مدعی خصوصی در جرائم قابل گذشت؛ سوم ــ مشمولان عفو؛ چهارم ــ نسخ مجازات قانونی؛ پنجم ــ اعتبار امر مختومه؛ ششم ــ مرور زمان در مجازات‌های باز دارنده.»

علاوه بر ضوابط قانونی فوق الذکر که لازم الرعایة می‌باشد، مفاد نامه شماره ۱۷۵/۴۹ مورخه ۲۱/۱۰/۹۲ دادگاه اصل ۴۹ قانون اساسی دادگاه انقلاب، دلالت بر این دارد که سرپرستی اموال فرقه بهائیت ایول از تاریخ ۱۸/۸/۹۱ در اختیار ستاد اجرائی فرمان امام قرار گرفته است. در این نامه حتی از صدور حکمی در مورد این اموال اشاره نشده است، و این در حالی است که جرائم اعلام شده مربوط به تیر ماه سال ۱۳۸۹ یعنی دو سال قبل از تحت نظر بودن اموال به وقوع پیوسته است؛ و تحت نظر بودن اموال ما حکایت از سلب مالکیت ما نمی‌نماید، به طوری که همین امسال (پائیز ۹۲) مطابق سنوات گذشته زمین‌های مزروعی خویش را با دستور قضائی ریاست محترم دادگاه کیاسر و نظارت پاسگاه پشتکوه، زیر کشت بردیم و منتظر مساعد بودن هوا جهت کود رساندن و ایام برداشت آن هستیم. سرانجام اینکه طبق قوانین مصرحه حتی اگر هم چنین حکمی صادر گردد، نمی‌تواند عطف به ما سبق شود.

ریاست محترم دادگستری، اقدامات مجرمانهٔ خلاف شئونات اسلامی از طرف عده‌ای نا‌آگاه صورت گرفته که وصف جزائی دارد، و این در حالی است که طبق قوانین مختلف از قانون اساسی و عادی تا فتاوی و روایات موجود، ما دارای حقوق شهروندی هستیم و منشور حقوق شهروندی ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران نیز موئید آن است. در همین پرونده فتوائی از طرف بنیان گذار جمهوری اسلامی صادر شده که جان و مال ما به لحاظ اینکه تحت تابعیت ایرانی هستیم، مانند مسلمانان در امان است. جمهوری اسلامی، حکومتی علوی است حکومتی که مولای آن حضرت علی علیه السلام در زمان حاکمیت خود طبق روایات می‌فرمایند: «اگر بشنوم خلخالی را از پای زنی یهودی بربایند، شب خواب به چشمانم راه ندارد.» (یهودیانی که با مسلمانان همواره در حال جنگ بودند.) و یا به روایت دیگر هنگام صدور حکم فرمانداری برای مالک اش‌تر برای کشور مصر می‌فرمایند: «مالک به جائی می‌روی که مردمش یا برادران دینی تواند و یا در خلقت مثل تو می‌باشند لذا با همه یکسان رفتار کن.»

با توجه به مراتب قانونی و واقعیات منعکس در پرونده، حداقل انتظارمان از آن مقام محترم صدور دستور مقتضی برای رفع توقیف رسیدگی و ادامه تحقیق قضائی تا وصول به نتیجه و احقاق حقوقمان می‌باشد. در این راستا حضرت عالی را به حق تعالی و عدالت می‌سپاریم.

Wednesday, May 20, 2015

اینجا ایران است


دختر کرد از ترس حمله ی یک مامور اطلاعات که قصد تجاوز به وی را داشت خود را از طبقه چهارم هتل به پائین انداخت وجان خود را از دست داد دختر مهماندار هتل که توسط هتل دار زمینه تجاوز به وی از سوی یک مامور صورت گرفته است و این در حالی است که پزشکی قانونی سعی بر بیراهه بردن قضیه داشته اما آنها مصرانه بر پیگیری پرونده واقف هستند وقتی رفتار این هتلدار را مشاهده میکنیم که تا چه حد پست بوده که چنین انگیزه ای داشته در حق یک دختر وبرای در خدمت نهادن وی برای تجاوز آنهم یک شخص وابسته به رژیم و ضد زن و ضد کرد برای گرفتن وعده صدور مجوز پنج ستاره کردن هتل از سوی مامور اطلاعات.
آری اینجا ایران است کشوری که در آن زنان و دختران حق فریاد زدن را ندارند امنیت برای یک خانم اندک است و برای حفظ آبرو و جلوگیری از لکه دار شدن بایستی سکوت کرد چون کسی حق را به زن نمیدهد.شاید اگر پرینازتن به تجاورز میداد سنگسار میشدو یا اگر مامور را میزد ازطرف دولت اعدام میگردید و سرنوشتی جز ریحانه جباری و یا افسانه نوروزی نداشت که برای دفاع از جان و جلوگیری از تجاوز مقاومت کردند.چرا باید دچار چنین سرنوشتی میشد چون اینجا ایران است به این دلیل که در این حکومت تجاوز جنسی به زنان و دختران مردم جزو عبادت، ولایت مداران و فرمانبرداران ولایت فقیه میباشد و یا به عبارتی تمامی ماموران اطلاعاتی مجوز تجاوز به ناموس مردم را مستقیم از رهبری دریافت میکنند که در آن دستور تجاوز و وحشیگری جاری است . در این حکومت هر روز شاهد این وقایع تلخ هستیم که مشتی آخوند و رجال آن را اداره میکنند و کارشان چیزی جز غارت، تجاوزو زور گویی نمیباشد و بیشترین صدمه را زنان و دختران میبینند و فرقی نمیکند که کرد باشد یا ترک و بلوچ و .....
جمهوری اسلامی، نمایندگان این حکومت، وزارت اطلاعات و این شکنجه گران و قاتلین تمامی مردم ایران در هر کجا بخواهند به تن زنان تعرض میکنند و در این موارد همیشه جا خالی داده و میدهد و در واقع این اولین و آخرین جنایتی نیست که این رژیم و کار به دستانش در حق زنان و دختران این سرزمین انجام میدهند و نیاز چندانی نیز به توضیح قوانین این رژِیم جنایتکار نیست چرا که در طول عمر این رژیم چیزی جز ظلم و اعمال ضد انسانی ندیده ایم که روز به روز مردم را به کام مرگ می فرستد و تجاوزاتی که به دختران و زنان از سوی حکومت شده چه در داخل زندانها و چه در بیرون هیچگاه جوابی نداشته و نخواهد داشت چون خود حکومت در پشت این تجاوزات است و یا به طور واضح عشق به زندگی را این
هیولای خونخواراز تمام مردم این سرزمین گرفته و راهی جز خودکشی وخودسوزی برای زنان نگذاشته است.
نوشته ی : بنفشه کریم زاده
فعال حقوق زنان 

Sunday, April 26, 2015

ایران یعد از ممنوغ شدن احتمالی اپلاسیون

ایران بعد از ممنوع شدن احتمالی اپیلاسیون...!

بعد از انتشار نامه ی جمعی از دلواپسان قزوینی مبنی بر لزوم ریشه کن کردن اپیلاسیون از آرایشگاههای زنانه بیم آن می رود که این اعتراضات به سایر دلواپسان شهرهای دیگر هم سرایت کرده و موج اپیلاسیون ستیزی در میان اقشار متدین به راه بیفتد و در نهایت این اعتراضات منجر به غیر قانونی شدن این کار و تعطیلی سالنهای اپیلاسیون گردد.پیش بینی ما این است که در چنین روزی احتمالا شاهد صحنه های زیر در داخل جامعه خواهیم بود:
پرده اول/ گشت ارشاد
- دختر قشنگم یک لحظه تشریف میارین؟
- بله...بفرمائید...مشکلی پیش اومده؟
- نه عزیزم...حجابت خوبه...فقط یه لطفی بکن برو داخل ماشین من بیام اون موهای قشنگ پات رو هم ببینم.
پرده دوم/ دادگاه
- خانم قدسی شهمیرزاده شما متهم هستید که با انجام عمل لیزر اقدام به سوزاندن ریشه ی موهای زائد خود نموده اید به نحوی که دیگر امکان رویش مجدد مو در بخشهایی از بدن شما وجود ندارد...آیا اتهام خود را میپذیرید؟
- بله جناب قاضی
- آیا میدانید که این کار از مصادیق افساد فی الارض بوده و حکم محاربه با امام زمان را دارد؟
- غلط کردم جناب قاضی...میرم هرجایی رو که شما بفرمائید دوباره مو میکارم...
پرده سوم/ بیلبوردهای تبلیغاتی سطح شهر
  • خواهرم...موی زائد مصونیت است نه محدودیت!
  • ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است...ارزنده ترین زینت زن موی زهار است
  • به راستی کدام زیباتر است؟ (تصویر اول یک عدد مرغ خوش پر و بال / تصویر دوم یک عدد مرغ پر کنده!)
پرده چهارم / اداره مهاجرت سازمان ملل
- کیس شما چیه؟ برای چی مجبور شدین خاک کشورتون رو ترک کنید؟
- بنده ایران که بودم توی سالن اپیلاسیون "اضافه" کار  بودم!
پرده پنجم / دور همی زنانه
- نینوش جان... فدات بشم...آشنا ماشنای مطمئن سراغ نداری بریم پیشش یه کم تر تمیز کنیم خودمونو؟
والله این نصاب ماهواره ی ما هست...کار اپیلاسیون هم میکنه...بد نیست کارش...میخوای شماره ش رو بهت بدم یه زنگ بزن ببین کی وقت داره بیاد...
پرده ششم/ استخر زنانه
- اوا...خاک به سرم...این مرتیکه رو کی راه داده توی استخر؟
- مرتیکه کیه؟ این خدیجه دختر همسایه مونه...الان یه مدتیه هورمون مرغی مصرف میکنه واسه همین این شکلی شده.
- آخه واسه چی؟؟
این بنده ی خدا چند وقت پیش اپیلاسیون کرده بود... یکی فروختش اومدن گرفتنش...الان هم سند گذاشته اومده بیرون...دو هفته دیگه وقت دادگاهشه...میخواد تو جلسه ی دادگاه همچین پر پشم و پیل ظاهر بشه بلکه قاضی رو تحت تاثیر قرار بده حکم سنگین نبره براش!
پرده هفتم/ فیسبوک/ صفحه ی اپیلاسیونهای یواشکی
 این اپیلاسیون کامل بدن چند تا لایک داره؟ چند تا؟؟؟
(هجده هزار و پانصد و نود و هفت لایک - هشت هزار و سیصد کامنت)
پرده هشتم / یک آرایشگاه زنانه
- درو باز کنید...پلیس!
بله...سلام علیکم...امرتون؟
شما مسئول این آرایشگاه هستین؟
بله...مشکلی پیش اومده؟
به ما اطلاع دادن که اینجا اپیلاسیون کامل بدن انجام میشه...
خیر قربان...خدمات ما توی این سالن فقط اصلاح و فرم دهی به مو هست و مانیکور و گاهی هم پدیکور...
که اینطور...! سرکار غازعلیخانی...اون کیسه رو بیار...
کیسه؟ کیسه ی چی هست جناب سروان؟
این کیسه زباله رو شما دو ساعت پیش جلوی در گذاشتین...بچه های ما بررسی کردن و توش مقادیر متنابهی پشم آغشته به موم پیدا شده! بفرمائید خودتون ملاحظه بفرمائید.
غیر ممکنه... برای ما پاپوش درست کردن...رحم کنید جناب سروان...چند تا خانواده از این سالن دارن نون میخورن...!
بفرمائید...همه چیز توی اداره ی پلیس مشخص میشه!
پرده نهم / سریال اموزنده ی ایرانی
- سلام زینب
سلام زهرا جان...چطوری؟
بد نیستم...راستش کمی نگران همکلاسی مان ژاله هستم. مدتی ست که حس میکنم رفتارش تغییر کرده.
ژاله؟ چطور؟
هیچی...خدا کند که اشتباه کنم...اما مدتیست که حس میکنم دستهایش کم مو تر از قبل شده است.
واقعا...؟ یعنی ممکن است که...که...
واقعا نمیدانم...من خیلی نگرانم. ازش پرسیدم و او گفت که سرطان گرفته است و دارد شیمی درمانی میکند و برای همین موهای دستش ریخته.
شاید واقعا راست بگوید...چون ژاله واقعا دختری نبود که اهل این کارها باشد...
بله...میدانم...خدا کند که راست بگوید!

شراگیم زند

Tuesday, April 21, 2015


از این خلقت ،جهان دفع بلا کن
اگر سازی دگر باره‌ جهانی
همان را پر ز مهر و پر صفا کن
اگر از نو ،،جهانی نو بسازی
جهان را بی شهنشاه و گدا کن
نه‌ فرعونی درست کن ،نه‌ مسیحی
نه‌ آدم را مقصر با حوا کن
نسازش یوسفت زیبای زیبا
نگاهی بر دل صاف سیا کن
نه‌ موسایی به‌ رود نیل بفرست
نه‌ فرعونی در آن رودخانه‌ها کن
نه‌ مردم را بساز گمراه و نادان
نه‌ کس را بهر آنان انبیا کن
ز اول فتنه‌ و آشوب برکن
نه‌ بهر دفع فتنه‌ قتلها کن
خداوندا،دگر باره‌ جهان را
بیا و پاک از این جور و جفا کن
اگر اینبار خواهی ساختن را
ستم را از ملات خود جدا کن
به‌ مخلوقت بده‌ عقلی و گویش
بیا این عقل و منطق را دعا کن
سلاح از دست مخلوقت بدر آر
بشر را با گل صلح آشنا کن
نه‌ چنگیزی،نه‌ صدامی نه‌ هیتلر
نه‌ بشاری رئیس سوریا کن
اگر مخلوق دیگر ساختی باز
هم او را بی نیاز از دینها کن
زمینت دوزخ است و ای خدایا
برایم جایی در جنت سوا کن
خاڵه‌ قازی.
هەتا توانیان ئینسانیان کوشت،،ئینجا نۆرەی گیان لەبەرەکانە،،،
ئەوە هەمان حکومەتی ئیدەئاڵی نۆکەرەکانی قاسمی سولەیمانێ
چەندە شەرمە .ئینسان ،ببێتە غوڵامی ،مەلاکانی قوم و تەڵەبە سیغە زادەکانی مەشهەد ،،زۆر جاری وایە ئینسان شەرم دایدەگرێ لەو هەمۆ چاو پۆشی لە جنایەت و بێدەنگ بوونەی خۆی،،ئەگەر قەرار بە حیز بوون و سەرداخستن بوایە ،،ئەدی ئەو هەمۆ کوڕی خەڵکەتان بۆ بە کوشت دا؟؟؟

Wednesday, April 1, 2015

درد و دلی با مادر و خواهر کرد زبانم

هنگامی که اسم زن به میان می آید در این عصر و برخوردار بودن زن از حقوق یکسان و برخورداری از هر نوع آزادی  متاسفانه در کشورهای جهان سوم و دیکتاتوری زن برابر است با زیر دستی نوع پوشش، خانه نشینی ، بچه داری و مواردی مشابه به ویژه در ایران که یک رژیم ضد زن و سرکوبگر میباشد گویی زن در ایران ، ایرانی نیست .چون این رژیم از اوایل انقلاب تا به حال چیزی جز تیره روزی و پریشانی برای زنان به ارمغان نیاورده است زندگی برای زنان به وجود آورده است که شبیه به زندانی بیش نیست، انگار که زن نباید از زن بودنش لذت ببرد و در میدان زندگی سرنوشتی جز در قفس بودن و جان دادن در قفس نصیبش نخواهد شد ارزش زن به جامه ای است که حکومت برایش تعیین میکند، هر چند با وجود ادعا های فراوان حکوت  از جایگاه زن در مجامع بین الملل، ولی همیشه زن را مایه ننگ دانسته و میداند.
تمامی زنان در ایران فرق نمیکند از هر قومیتی که باشند از قوانینی پیروی میکنند که حکومت تعیین میکند، قوانین ضد و نقیضی که چیزی جز کم شمردن زن در جامعه را ندارد و از تمامی این موارد بی بهره میباشد از جمله: حجاب اجباری، انتخاب نوع پوشش، مجازاتهای متفاوت میان زن و مرد، حق طلاق، تدریس ریاست جمهوری، حضانت و سرپرستی کودکان، ارث و .... که حق کوچکترین دخالت در این امور را ندارد همه زنان در ایران از هر نوع خشونتی چه از طرف حکومت چه از طرف مرد خانواده (برادر، پدر،شوهر) رنج میبرند  و ممکن شامل حال هر دختر یا زنی شود چون در جای جای این دنیا زن همیشه مورد تعرض قرار گرفته است و مختص به شهر یا کشور خاصی نمیباشد اما در کشورهای دیکتاتوری این موارد بیشتر به چشم میخورد اما آنچه  واضح است نبود قانون مشخص  و ظلم هایی است که در حق زنان روا میدارند و هیچ باکی هم نیست و هرروز را با این خبرها آغاز میکنیم که که در فلان کشور زنی یا دختری کشته شد و یا مورد خشونت واقع گردید، در افغانستان دختری بی گناه توسط صدها مرد، زیر لگد و سنگ و چوب ضعیف کش شده و تن وی را میسوزانند، در ترکیه دختری دانشجو توسط راننده مورد تعرض قرار گرفته و چون از خود دفاع میکند کشته میشود و تن نحیفش قطعه قطعه میشود، در عراق زنان و دختران زیر فرهنگ های غلط به دست پدر و شوهر و حتی برادر با چاقو کشته میشوند و در آبها انداخته میشوند،  در ایران پدری به داماد خود این اجازه را میدهد که دخترش را بکشد چون عاشق دیگری است وخود وی را آزاد میکند، تمامی این جنایت ها به این دلیل است که زن است ، نباید کاری بکند که برخلاف میل خانواده باشد چون زن است، هرطور که حکومت تعیین میکند رفتار کند چون زن است ، زن، زن، زن.
آیا هرچه محدودیت و زیردستی فقط برای زن وجود دارد چون زن است؟ مگر وقتی آدم و حوا در بهشت از میوه های بهشت خوردند هردو خطا نکردند،مگر هردو دست برعیب های خود ننهادند؟ پس چرا تمامی کارها زنانه مردانه شده است چرا هرچه محدودیت هست برای زن است و هر کاری برای زنان ننگ است و برای مردان.......
سخن من مختص به زنانی است که از بدو تولد مهری سیاه بر پیشانی شان زده شده است چه از نظر هویت و چه از نظر زنانگی شان، یعنی به تمام معنی زنانگی از یادشان رفته است زنانی که در گوشه ای ازاین سرزمین  زیر حکومت زن ستیز آن طور زندگی را گذارانده اند که نه رنگ خوشی دیده اند و نه بوئی از آزادی را چشیده اند چون به آنها القا شده است که باید اینگونه زندگی کنید و این شیوه زندگی کردن را به نسلهای بعد از خود نیزمنتقل کرده اند.آری روی سخنم با زنان کوردستان است به مادر بزرگها و مادرانی که زیر فرهنگ های غلط و سنتی له شده اند.
زن کرد شاید هنوز هم از نظر برخی افراد ناشناخته و دور از هر فرهنگ و ناشناخته باشد اما اگر کمی به تاریخ زنان کورد بنگریم میبینیم که آوازه زن کرد بسیار فراتر از آنچه که فکر میکنیم فراتر است، (لیلا بدرخان) اولین زن کردی که رقص باله را انجام داد، و همچنان اشاره کرد به (حه بسه خان نقیب) زن کرد عراقی که از سیاستمداران آن دوره بود و یا نام برد از (عادیله خانم) که زنی توانا و جسور بود و از سیاستمداران و زنان توانای دوره خود بود، اما در آن دوران با وجود محدودیت های بسیار زنان روشنفکری بودند که هرچه فرهنگ غلط بود را زیر پا نهادند از جمله (فتانه ولیدی) که کار خوانندگی را با وجود فشارهای بسیار ادامه داد و نشان داد که زن نیز توانای انجام هر کاری را دارد و بسیاری زنان دیگر که الگوی به تمام معنا بوده اند، همچنین زن کورد را باید از زنان کوبانی شناخت که جان فدا کردند و از آب و خاک ودر برابرتجاوزات داعش سر خم نکردند و تا پای جان جنگیدند به طوریکه الگوی بسیاری از زنان جهان به ویژه قوم فارس زبان قرار گرفتند که به صورت اشعاری زیبا زن کوبانی را الگوی تمامی زنان دنیا قرار دادهو از زنانگی خود خجالت کشیدند، من زن ستیزی در ایران را از زمان کودکی ام به یاد دارم از زمانی که مادرومادربزرگها که سرشان را میشکستند و بدنشان کبود میشد و میگفتند که زمین خورده ایم، مادرانی که با نگاهشان حرف میزدند، زن ستیزی را از خاطرات زنان اطرافم به یاد دارم و رفتارهای قرون وسطایی که در حقشان روا داشته میشد، از فریادهای زن همسایه مان  و از گریه های خواهرم و از پشت های خمیده شده زنان روستایمان که از اصابت آفتابه های مسی و چوبهایی که بر پشتشان زده میشد و دم نمیزدند، از توهیناتی که به زنان میشد از اینکه حق نداشتند سر یک سفره با مردان بنشینند و به یاد دارم آن خاطرات تلخ را از چای خوردنشان که رو به دیوار یا روسری را جلو میکشیدند که طرز چای خوردنشان دیده نشود، وقتی میدیدم پول تو جیبی شان از فروش نان خشکی تامین میشد، اینها تنها بخشی از خاطرات کودکی ام است که در میان مادران سرزمینم میدیدم و با آنها بزرگ شدم، دیگر به ستوه آمده ام طاقت دیدن این همه ظلم را که دارد که ما زنان بایستی با آن بسازیم، سینه ام به درد آمده است اما به قول شاعر غم دل با که بگویم از ظلمی که این دیکتاتور در حق زنان سرزمینم میکند زنانی که بی نام ونشان مانده اند و تا این رژیم باشد بی نان و نشانند مادر و خواهر کورد زبانم عذاب میکشم از اینکه ظلمی که به شما شد گناهی است نابخشودنی ، ظلمی که ظالم در حق مظلوم انجام میدهد و واقعا مظلوم هستید عذاب میکشم از این سرنوشت شومی که برایتان رقم زدند مگر زن نیز به دنیا نیامده تا آزاد باشد چه دیدید از خوشیهای دنیا و چه نفعی بردید هیچ ؛ فقط سکوت، سکوت، سکوت.


بنفشه کریم زاده

Wednesday, March 18, 2015

دختران فراری


دختران فراری به دخترانی گفته میشود که به دلایل مختلفی و در اثر فشارهای ناشی از شرایط سخت و علیرغم میل باطنی از خانه و خانواده هایشان فرار میکنند و به جامعه پناه میبرند.
آیا خانوادها در فرار دخترها ازخانه  نقشی دارند و یا دلیل فرار دخترها از خانه چیست؟
آیا جامعه پذیرای این دختران هست و یا اگر هست چگونه؟
بنا بر تحقیقات شارلین عمدتا دختران دو انگیزه برای فرار از خانه دارند
  0فرار به منظور رسیدن به چیزی که در محیط خانه ازآن محروم هستند، به فرض مثال ،
استقلال و داشتن روابطی آزاد.
00فرار به منظور رها شدن از محیطی ناآرام و پر تشنج در خانواده.
موارد بسیاری از جمله ، ازدواج های اجباری. خشونت های مختلف در خانواده -حضور ناپدری و نامادری- داشتن پدر و برادر معتاد- مشکلات اقتصادی- سابقه آزار جنسی در کودکی در این امر بی تاثیر نیستند و این دختران که به دلایل مختلف فرار میکنند از طرف جامعه نیز پذیرفته نمیشوند .در ایران نیز از طرف حکومت اسلامی هیچ پشتوانه و حمایتی از هیچ یک از اقشار جامعه نمیشود چه رسد به دختران فراری که فرار از خانه نیز جرم محسوب میشود پس دولت نیز برای این دختران هیچ گونه امنیتی برایشان در نظر نمیگیرد حتی خانه های یا بنیادهای حمایتی که اکثرا در کشورهای دنیا خانه های امنی برای این دختران در نظر گرفته شده است.
و مجبور نمیشوند برای تهیه معاش و سر پناه جذب خانه های تیمی و باندهای فساد شوند و تمام ‌‌آینده شان به تباهی کشیده میشود وحال اگر باز تحت هرشرایطی به کانون خانواده باز گردند چون فرهنگ های غلط هنوز در میان مردم حرف اول را میزند آنطور که باید تحویل گرفته نمیشوند و یا به نیازهای آنان هیچ توجهی نمیشود وزیر نظرروانپزشکی قرار نمیگرند تا مشکل شان حل شود باز در آینده با شکست مواجه شده و دوباره پا به فرار میگذارند.
در ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی مسئله دختران فراری نیز یک جرم محسوب میشود وحکومت پذیرای این دختران نمیباشد پس در این میان هم خانواده و هم جامعه و حکومت هرسه به نوعی و به شیوه ای با دختران جوان رفتار کرده و به آنها پشت میکنند و به بم بستی میرسند که راهی جز این ندارند که به افراد غریبه متوسل شوند که چیزی جز عافبت تلخی عاید این دختران نا امید نمیشود.از عوامل دیگر میتوان فقر-رها شدن از سوی اطرافیان-عقاید مذهبی-ازدواج های اجباری-و مرد سالاری را نام برد که در درماندگی این دختران بی تاثیر نمیباشد اینان اکثرا و از روی ناچاری و برای تامین معاش به تدریج و به طور ناخواسته به زنان خیابانی تبدیل میشوند وسر از راهی تاریک و پر از منجلاب در میاورند و به دلیل شرایط نامساعد زندگی و فشارهای روحی و به امید تشکیل یک زندگی بهتر مجبور ند تن به هر کاری دهند.فراربه ویژه فرار دختران برای این حکومت و حتی افراد جامعه یک مسئله فردی و مختص به خانواده تلقی میشود در حالی که اگر کمی عمقی به مسئله نگاه شود اول از همه یک مسئله فرهنگی است وبعد یک مسئله اقتصادی که ریشه در تمامی مشکلات ملت ایران دارد و باعث و بانی آن نیز خود حکومت میباشد و علاوه بر پیامدهای منفی اش یک آسیب اجتماعی به شمار می آید چون دربسیاری موارد که دختران فرار کرده و اکثرا به پسرهای جوان پناه میبرند ازنظر حکومت یک رابطه نامشروع فرض میشود و اتهام نا محرم بودن را به آنها میدهند و مجازات نا مشروع بودن در دادگاههای ناعادلانه و اجرا نشده ایران هم شلاق است.
این دختران که اغلب از خانه و کاشانه خود گریزان هستند به نوعی با نارسایی و کمبودهایی در داخل خانه روبرو هستند که باعث فقر فرهنگی میشود و اکثریت ناشی از مشکلات اقتصادی است که با به وجود آمدن این دومشکل زمینه برای فرار آنها مهیا میشود و به امید زندگی بهتربه این امید که از شرایط سخت رهائی یابند و فکر میکنند که در بیرون از خانه خبرهایی هست اما غافل از اینکه به فحشا کشیده وبه سرعت جذب باندهای خلاف میشوند.در سرزمین ایران و با حکومت دیکتاتوری ارزشها روز به روز در حال شکسته شدن است جایگاه زن و باورهای غلط و سنتی و فشارهایی که رژیم برای سرکوب زنان به کار میگیرد تبدیل به یک فاجعه شده است در دنیای صنعتی امروزی و در کشور اسلامی رگه های سنتی هیچگاه ریشه کن نمیشود و در کنار فقدان اقتصادی رنگی از عاطفه هم در خانواده ها نمی ماند و اکثرا اختلافاتی در بین پدر و مادرها بوجود میاورد که تاثیرات فراوانی روی دختران و پسران جوان خانواده میگذارد.
فرار در واقع یک واژه هیجان انگیز است باز کردن دری که رو به یک دنیای ناشناخته  و پر ازخطرهای بسیار باز میشود.افزایش روز افزون پدیده فرار از خانه و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی و بهداشتی آن توجه محققان-روانشناسان-سیاستگزاران و جمعیت عمومی را به این پدیده معطوف ساخته است و شمار نوجوانان فراری به گونه ای نگران کننده و در حال افزایش است که فرار دختران از خانه در ایران به عنوان یکی از مشکلات های روز مطرح شده است  که خیابان ها را به عنوان راهی برای فرار از مشکلات انتخاب میکنند و به آواره های طرد شده در جامعه تبدیل میشوند و علاوه بر مشکلات جسمی و روحی -روانی با بیماریهای مقاربتی - جنسی-ضعف سیستم ایمنی بدن-و ناهنجاریهای روانی-و میزان بالای خودکشی مواجه میشوند.
بیش ازیک سوم زنان فراری به علائم بیماریهای روانی دچارند واذیت و آزاربه عنوان عاملی کلیدی باعث ایجاد انزوای اجتماعی -درماندگی و بی قدرتی در این افراد میشود و با نوعی احساس درماندگی و بیگانگی از خود و اجتماع مواجه هستند در واقع پدیده فرار یک پدیده چند علتی است بطوریکه عوامل مختلفی که از عوامل اصلی این پدیده هستند و شامل طلاق-ناهنجاری اقتصادی و اجتماعی-روابط عاطفی والدین -اعمال خشونت های روحی - دست به دست هم داده و زمینه را برای بروز این پدیده به وجود میاورد و قربانیان این پدیده به دلیل ترس از آزار دهندگان و آبروی خویش جرات اظهار مشکلاتشان را ندارند.
بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی سالانه بیش از یک میلیون نوجوان 19-13 ساله از خانه فرار می کنند که از این تعداد 74% دختر و 26% پسر هستند. به طور کلی بر اساس نتایج بررسی ها، میزان شیوع فرار از خانه در دختران بیشتر از پسران مشاهده شده است.آموزش مهارت هاي اجتماعي و مهارت هاي زندگي به خانواده ها، والدين و نوجوانان هنگام مواجهه با مسائل، به تقويت كاركردهاي بين فردي خانواده هاي دختران فراري كمك مي كند اين مهارت ها بايد شامل مهارت هاي اجتماعي، تعاملات اجتماعي، احساس همدلي، افزايش مهارت هاي محاوره اي، مديريت اضطراب و كنترل خشم، صميميت و پذيرش و نحوه ايفاي نقش در خانواده و ... باشد.


از نوشته های خودم

Tuesday, March 10, 2015

ا توسط دو مجتهد ارشد و سیستم قضایی دوران ناصرالدین شاه ابتدا به حبس ابد و سپس به اعدام محکوم می شود. طاهره را در باغ ایلخانی خفه می کنند و جسدش را در چاه می اندازند.
این شیوه یعنی اعدام مخفیانه طاهره دقیقا همان شیوه اعدام های امروزی سیستم قضایی ایران است. بر اساس منابع غیر رسمی حداقل بیست وشش زن در سال 1393 در ایران اعدام شده اند که فقط نه نفر از آنان توسط منابع رسمی تایید شدند. با توجه به این که هنوز بیش تر از پنجاه درصد اعدام شدگان زن در ایران یا فقط با نام مخفف هستند و یا هویت شان شناسایی نشده است ، احتمال این که آمار آنها بیش تر از این تعداد باشد نیز وجود دارد.

Wednesday, February 25, 2015

8 مارس

در هشتم مارس 1906 زنان کارگر نیویورک و شیکاگو به برگزاری تظاهرات آرامی دست زدند، اما با برخورد شدید پلیس مواجه شدند. این زنان، عمدتا از کارگران کارخانجات نساجی و همچنین زنان چنگ زده بودند که پس از پایان کار در سالنی اجتماع کردند. حمله ی پلیس بسیار خشونت آمیز بود و تعداد زیادی از زنان کشته، زخمی و دستگیر شدند، همچنین گروه زیادی هم از کار اخراج گشتند. سال بعد از آن، در سالگرد حمله ی پلیس نیویورک به زنان، تظاهرات وسیعی در نیویورک انجام شد که طی آن زنان کارگر ضمن یادبود آن روز، به زیادی ساعات کار، بهره کشی از کودکان و نبودن حق رای برای زنان اعتراض کردند. تظاهرات سال 1907 نیز سرکوب گردید. اما حرکت هایی مانند آن در سال های بعد ادامه داشت و از مرزهای آمریکا به اروپا رسید.
   در سال 1910 کلارا زتکین آلمانی، به کنگره بین المللی زنان پیشنهاد داد تا هر سال روز 8 مارس به نام «روز جهانی زن» نامیده شود. این پیشنهاد یک سال در محافل مختلف مورد بررسی قرار گرفت و سرانجام به تصویب همه گروهها و کشورها رسید و از سال 1911 رسما 8 مارس «روز جهانی زن» از طرف کشورها لقب گرفت. بالاخره در سال 1977 سازمان ملل متحد 8 مارس را روز جهانی زن نامگذاری کرد. تاریخ تمامی جنبش های انقلابی همواره شاهد حضور زنان مبارز و انقلابی بوده که در راه آزادی و برابری و دفاع از حقوق زنان مبارزه کرده و جان باختند. هشت مارس سمبل این مبارزات و حاصل تلاش این شیرزنان است. هشت مارس همچنین یادآور مبارزه و مقاومت به یاد ماندنی و شجاعانه ی زنان ایرانی در اولین هشت مارس بعد از به قدرت رسیدن رژیم زن ستیز جمهوري اسلامی است.
    در ایران و بویژه کشورهای اسلامی که تحت سیطره ی ایدئولوژی اسلامی قرار دارند، زنان از اولین قربانیان سرکوبگری سیستماتیک این رژیم ها هستند. جنبش زنان در ایران همواره یکی از فعال ترین و پیگیرترین جنبشهای اجتماعی در مقابله با سرکوب، نابرابری جنسی و اجتماعی بوده است. رژیم ایران همواره سعی داشته تا با زور سرنیزه و قوانین نابرابر اسلامی زنان را تمکین به قوانین نابرابر و فرهنگ اسلامی کند ولی هیچ گاه نتواسته زنان را از صحنه خارج و یا به راحتی آنان را به عقب براند. جمهوری اسلامی ایران بیش از سه دهه است که همواره و به طور سیستماتیک به سرکوب فعالان حقوق زنان پرداخته و در پی آن بوده تا این امر را به صورت یک هنجار اجتماعی در آورد اما همیشه با مبارزات و اعتراضات عمومی زنان در اشکال و انحاء مختلف و به طور گسترده روبرو بوده است.
در ایران اولین بزرگداشت هشتم مارس در سال 1922 در رشت روی داد که از طرف «جامعه ی پیک سعادت» سازماندهی شد. با به قدرت رسیدن رضاخان در سال 1926 جنبش زنان کم کم رنگ باخت و سازمانهای مستقل به تدریج تحت کنترل حکومت در آمدند. چند سال بعد از این در سال 1928 «سازمان بیداری زنان» هشتم مارس را گرامی داشت. در سال 1979 زنان دوش به دوش مردان علیه استبداد شاه مبارزه کردند. در 26 فوریه 1979، دفتر  خمینی قانون لغو «حمایت از خانواده» را به دادگاهها اعلام کرد. برای اولین بار در دوم مارس اعلام شد که زنان نمی توانند در امر قضاوت فعالیت داشته باشند. در ششم مارس دفتر خمینی اعلام کرد که زنان می توانند در بیرون از خانه کار کنند اما باید پوشش کامل اسلامی را رعایت کنند. در نتیجه ی این اعلامیه ها و دستورات بزرگداشت روز جهانی زن در تهران و چند شهر بزرگ دیگر به تظاهرات گسترده ای تبدیل شد، که این تظاهرات از سوی حامیان اجباری حجاب اسلامی به خشونت کشیده شد. طی دهه ی 1980 بزرگداشت روز جهانی زن به صورت خصوصی و محرمانه در خانه ی زنان سکولار و روشنفکر برگزار می شد. این وضعیت تا نمیه ی اول دهه 90 ادامه داشت. از سال 1997 با روی کار آمدن دولت اصلاحات، بزرگداشت هشتم مارس در فضای اندکی بازتر و هرچند هنوز هم  به صورت محرمانه و سری برگزار می شد.
سال 2000 نقطه ی عطفی برای بزرگداشت روز جهانی زنان و فعالیت های آزاد زنان بود. در این سال نوشین احمدی خراسانی گروهی از زنان را به طور آزاد و آشکار برای بزرگداشت هشتم مارس دعوت کرد. این گروه از اعضای سازمانهای غیردولتی مانند محیط زیست و کودکان و ... کار می کردند انتخاب شده بودند و جالب آنکه بیش از دوازده هزار نفر در این رویداد شرکت کردند. در بهار همان سال، رویدادهای کنفرانس برلین به حبس شهلا لاهیجی و مهرانگیز کار انجامید و این امر باعث شد که برگزارکنندگان هشتم مارس به جمع آوری امضاء برای آزادی این دو فعال زن اقدام کنند. این اولین باری بود که گروهی از زنان مستقل برای جمع آوری امضاء و آزادی دو زن زندانی اقدام می کردند. این فعالیت ها در تاسیس مرکز فرهنگی زنان در سال 2001 نقش بسزایی داشتند. با تاسیس این مرکز زنان به طور آزادانه و در ملاء عام در تهران و در شهرهایی مثل تهران، تبریز، زنجان، اصفهان و اهواز زنان را به آگاهی از حقوق شان و تشویق به شرکت در مراسم هشتم مارس نمودند. در سال 2002 گروههای مختلف زنان که از نقش و تجارب مرکز فرهنگی زنان اطلاع یافته بودند شروع به تاسیس سازمانهای مستقل زنان نمودند. این مرکز بیشتر تلاشها و تاکید خود را بر مشارکت زنان در فعالیت های مدنی و حق استفاده از فضاهای باز برای تجمع مسالمت آمیز نمود و توانستند پارک لاله را برای بزرگداشت هشتم مارس زیر کنترل شدید نیروهای امنیتی انتخاب کنند. این اولین باری بود که روز جهانی زن در فضایی باز و خارج از خانه ها برگزار می شد. از سال 2004 به این سو، هشتم مارس به کانونی برای مقاومت زنان به ظلم و بی عدالتی و همچنین فرصتی برای تهدید و ارعاب روزافزون رژیم تبدیل شد. بزرگداشت هشتم مارس در آن سال از سوی پلیس به خشونت کشیده شد و دیگر تجمعات نیز به شدت از سوی پلیس کنترل می شد تا جایی که در سال 2006 سیمین بهبهانی، بانوی شاعر و آزادیخواه ایرانی از سوی پلیس در پارک لاله مورد ضرب و شتم قرار گرفت. در سال 2007، دقیقا یک هفته قبل از بزرگداشت هشتم مارس، 33 فعال زن مقابل دادگاه انقلاب دستگیر شدند. این زنان در حمایت از 5 نفر از دوستانشان که از سوی دادگاه انقلاب بخاطر مشارکت در اعتراضات دوازدهم ژوئن سال قبل دستگیر شده بودند تجمع کردند. نیروهای امنیتی این زنان را به بهانه ی اختلال در نظم عمومی و برهم زدن امنیت ملی دستگیر و روانه ی زندان نمودند. در هشتم مارس همان سال اعتراضاتی از سوی زنان معلم و دیگر زنان آزادیخواه در مقابل مجلس شورای اسلامی برگزار شد و بلافاصله از سوی نیروهای امنیتی و لباس شخصی به خشونت کشیده شد و شمار زیادی از زنان معلم و فعالان زن دستگیر شدند. هشتم مارس 2008، زنان بار دیگر به خانه هایشان برگشتند اما این بار به صورت گروههای کوچک نبودند، این بار خانه هایشان به مکان هایی عمومی برای بزرگداشت هشتم مارس تبدیل شد اما متاسفانه خانه ها نیز از حمله ی نیروهای امنیتی در امان نبودند.
همه این فشارها چیزی جزضعف دولتی نیست که در میان دولتهای دیگر ادعای قدرت های سیاسی و نظامی دارد اما این قدرت به چه درد میخورد وقتی زنان که نیمی از اجتماع را تشکیل میدهند حق آن را ندارند که در این روز بزرگ حتی یک ساعت جشن گرفته یا تجمعاتی آزادانه داشته باشند . زنانی که رژیم چیزی جز به خانه نشاندن آنها را در طی این چند سال حکومت دیکتاتوری را برای آنها به ارمغان نیاورده است ولی این زنان مبارز باز ناحق را قبول نکرده و در خانه، خیابانها و دانشگاهها علیه زن ستیزی-فرهنگ های غلط سنتی -وفرودستی به مبارزات خود چه به صورت آشکار و چه به صورت نهانی ادامه داده اند.
امسال هم به پیشواز هشت مارس می رویم اما به گونه ای درد ناک تر از سالهای دیگرچون یورشهای جدی که علیه زنان صورت گرفت به گونه ای بود که رژیم در خصوصی ترین مسائل بین زن و مرددخالت داشته و طرحهایی مربوط به "افزایش جمعیت" طرح صیانت از حریم عفاف و حجاب" و طرح"آمران به معروف و ناهیان از منکر" و اسید پاشی های اخیراصفهان را به مرحله اجرا در آورد و به هر اراذل و اوباشی اجازه داد تا به زنان حمله ور شوند تا زنان در کنج خانه ها مانده و چادر سیاه بر سرشان بیفکند.
وطوری به پیشواز هشت مارس می رویم که شاهد اعدام دختر جوان ریحانه جباری بودیم که رژیم با پرونده سازیهای دروغین او را پای چوبه اعدام برد.شاهد صدها اعدام دیگر اعم از زن و مرد و از اقلییتهای گوناگون که همه بدون دادگاهی های عادلانه طناب اعدام را به گردنشان آویختند. و هر روز خبر کشته شدن و خودسوزی مادر، خواهر و زنی در هر نقطه ای از ایران بودیم که به دست شوهریا پدر و یا برادر خود کشته و یا سر بریده شده اند و چون شاکی خصوصی نداشته اند آزادانه میگردند و همه نشانه اینست که این رژیم اصلا نه زن را انسان میداند بلکه حتی ابتدایی ترین حق و حقوق را نیز از آنان سلب کرده و این حق را به مردان جامعه داده که هر طور که بخواهند با زنان رفتار کنند.
وهمه این خشونت ها علیه زنان در ایران و سلب هر نوع آزادی از طرف این رژیم دیکتاتور روایتی واقعی و تلخ است واینکه زن در ایران هیچ روزی نداشته و نخواهد داشت .


از نوشته های خودم

Wednesday, February 18, 2015

حاکمانِ جانی و خودکامۀ راحتپرست/ آیت الله هایِ خونخوار و هوسبازانِ پست/ این دکاندارانِ موهومات و مکر و اجتهاد/ روضه خوانانِ دغلبازِ کلام و سفره دارِ اطفاذ/ خالقِ هر معضلی در لحظه هایِ ملت اند/ بانیِ زجر و فساد و حیله و هرنوع گزند/ ساحران و یاوه گویانِ حدیث و نقل قول/ هیئت سالوسیِ عمامه دارِ علم بول/ کاخها را در پسِ هر گفتگویِ بی ثمر/ ر...

Tuesday, February 17, 2015

حقوق بشر در ایران


"ممکن است در زمینه انرژی هسته ای با غرب به توافق برسیم اما در زمینه حقوق بشر هیچگاه با غرب توافق نخواهیم کرد". آیت الله مکارم شیرازی
حقوق بشر، آزادی ها، مصونیت ها و منافعی است که از راه ارزش های پذیرفته شده معاصر، تمام انسان ها باید قادر به ادعای آن باشند و این حقوق بنیادین، طبیعی اند. به عبارت دیگر، همه افراد از این نظر که انسان اند، از حداقل حقوقی برخوردارند که ربطی به کشور، مذهب، نژاد یا جنس شان ندارد. دولت ها هم در روابط بین الملل میل دارند که این حداقل حقوق را رعایت کنند. شاید بتوان گفت از هنگامی که قدرتمندان، خودسری پیشه کردند و بر ضعیفان جامعه ظلم روا داشتند، اندیشه حقوق بشر برای مقابله با ظلم و بی عدالتی شکل گرفت و هدف آن تأمین حداقل حقوق برای افراد جامعه بود.
به عبارت دیگر، از همین نقطه بود که حقوق بنیادین انسانی همچون: حق حیات، حق کرامت، حق آموزش و پرورش، حق آزادی مسئولانه و حق برابری در برابر حقوق و قوانین پدید آمد تا نظم و آرامش را برای جامعه انسانی به ارمغان آورده، حیات مطلوب انسانی را تأمین کند. اعلامیه جهانی حقوق بشر در دهم سپتامبر 1948 میلادی از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تصویب رسید. این اعلامیه یک مقدمه و سی ماده دارد و به مجموعه ای از حقوق انسانی توجه کرده که شامل حقوق مدنی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی می شود. همچنین در مقدمه اعلامیه، بر وحدت خانواده بشری، کرامت و ارزش انسان، حقوق اساسی زن و مرد و کودک، نتایج ویرانگر بی اعتنایی به حقوق بشر و... تأکید شده است. در ماده یک اعلامیه به سه اصل بنیادین حقوق بشر، یعنی آزادی، برابری و برادری توجه، و بر اصل عدم تبعیض پافشاری شده است.
اما امروزه رژیم های یاغی و حکومت های دیکتاتوری از جمله ایران از این پدیده کاملا سوءاستفاده می کنند؛ و با وجود پیشرفت‌های شگرف اطلاع‌رسانی و آشنایی انسان‌ها با حقوق قانونی و طبیعی خود و نظارت نهادهای بین المللی و سازمان‌های غیردولتی، روند نقض حقوق بشر نه تنها کاهش نیافته، بلکه شکل مدرن تری به خود گرفته و نقض حقوق بشر به‌ صورت فاحش و روزافزون ادامه دارد. هر روز شاهدیم که حقوق بشر بطور نظام مند در ایران نقض می شود نقض حقوق بشر در ایران واقعیتی است که پیوسته شاهد آن هستیم و متاسفانه اراده استوار و محکمی برای جلوگیری از آنها وجود ندارد و پیشرفت علم و تکنولوژی نیز متاسفانه نتوانسته کمکی به رعایت و اجرای حقوق بشر  در جمهوری اسلامی ایران کند. حقوق بشر همواره مورد تعرض رژیم جمهوری اسلامی واقع شده و سخت گیری‌ها و سلب آزادی ها و شکنجه های خشونت آمیز و وحشیانه ی این رژیم همچنان پا برجاست. در این رژیم سرکوبگر از منظر مذهب به حقوق و آزادیهای مردم نگریسته می شود واین رژیم تمامی قوانین خود را بر اساس تعریف و تفسیر خود از وحی الهی و نقش بنیادین آن به جای اصل آزادی انسانها قرار داده اند. همانطور که می بینیم و می دانیم همواره حکومتهای دموکراتیک به حقوق بشر احترام گذاشته و هریک از افراد جامعه اعم از کودک و مرد و زن و حتی حیوانات از جایگاه خاص خود برخوردارند. اما سرزمین ما ایران چه؟ آیا به فکر رفاه و آسایش مردمش است؟  آیا کودکان از دوران کودکی خود لذت می برند؟ وآیا زن از جایگاه خاصی در جامعه ایران برخوردار است؟ در ایران ما کودکان به جای اینکه به فکر بازی و تفریح با هم سن و سالهای خود باشند به جوخه های اعدامی فکر می کنند که هر روز در نقطه ای از ایران و در ملاء عام به گردن آویخته می شود به طوری که بارها شاهد بازتاب صحنه های اعدام در کودکان بوده ایم.
از جمله موارد نقض حقوق بشر در ایران می توان به شکنجه"شلاق زدن"، قطع عضو"، اعدام در ملاء عام"، اعدام نوجوانان"، نقض حقوق زنان"، آزادی بیان"، سنگسار به شیوه اعدام: حقوق اقلیتها"و مهمترین آنها فقدان برخورداری از دادرسی عادلانه اشاره کرد. دولت ایران با وجود عضویت در کنوانسیون های ضد حقوق بشری و همکاری با گزارشگران حقوق بشر همواره به جنایات خود ادامه داده و همچنان اجرای مجازات اعدام در ملاء عام و اعدام زندانیان سیاسی و نوجوانان ادامه دارد. این رژیم همواره مخالفت صریح خود را با لغو اعدام اعلام نموده و به گفته صادق لاریجانی "مخالفت با اعدام، در واقع مخالفت با حکم اسلام است زیرا قصاص نص قرآن کریم است. دستگاه قضا به حرف های بی‌منطق و دروغ توجهی ندارد و با صلابت به کار خود ادامه می‌دهد زیرا معتقدیم عالی‌ترین ارزش های حقوق بشری در اسلام به رسمیت شناخته شده است." آزادی بیان و اجتماع همچنان در محدودیت کامل هستند، تبعیض ها علیه زنان و اقلیت های مذهبی و آزار و اذیت آنها به هر شکلی ادامه می دهد. مردم سراسر جهان اهداف مشابهی را دنبال می کنند همه در فکر زندگی بهتر، پیشرفت و فرصت های مناسب برای جامعه و خانواده هایشان هستند. ملت ایران نیز به دنبال چنین اهدافی هستند. آزادی بیان، سیاسی و مبارزه با عاداتی که طی سالها به زور پذیرفته اند و مبارزه با عادات سنتی و غلط، حمایت از آزادی بین زن و مردو حقوق کودکان. و در سایه این موارد است که جامعه به شکوفایی کامل می رسد. اما متاسفانه رژیم ایران نه تنها خود این حقوق  را از مردم سلب کرده بلکه سد بزرگی بر سر راه مردم برای رسیده به اهدافشان می باشد.
حکومت ضد زن، ضد کودک، ضد مرد و ضد هر نوع آزادی در جامعه می باشد و تبعیض ریشه دوانیده است و هر اقلیت قومی مانند آذری و کرد، بلوچ و عرب را شامل می شود و آنها را تحت فشارهای گسترده ای قرار میدهد و هرچند تمامی نهادهای حقوق بشری در ایران بر این وضعیت نقض فاحش حقوق بشر، تلاشهای خستگی ناپذیری را انجام می دهند اما به جایی نمی رسند و تا دم زنند سر از زندان و حبس در می آورند.
زندان، زندان است فرق نمی کند اما زندانهای ایران با تمام زندانهای دنیا فرق دارد. چون بیشتر کسانی که در بند کشیده شده اند هیچ کدام عادلانه دادگاهی نشده  و به خواست سران حکومتی با حکم های طولانی و یا بلاتکلیف به بند کشیده شده و از هر نوع امکاناتی بی بهره اند. وضعیت زندانها به گونه ای است که مرگ رنگ خود را به دیوارها آویخته و حتی نفس یارای زندانیان نیست و یا به عبارتی، داستان زندان در ایران همچون کابوس زندانهای قرون وسطی در اروپاست، زندانهایی با سلولهایی که دارای سقف های بلند و بدون پنجره و نور و با جمعیتی بالاتر از دویست نفر چیزی جز ازدحام صدا و به هم ریختگی و درگیری و آزار و شکنجه و سرکوب را به همراه ندارد و زندانیان با بیماریهای لاعلاج در بندها رنج می برند.
این پایمال کردن حقوق همه افراد جامعه را شامل می شود چه افرادی که در بند هستند با نوعی خشونت و چه مردمی که خارج از بند هستند با نوعی دیگر از خشونت که از پدر خانواده گرفته تا کوچکترین عضو خانواده  و هر قشری از جامعه را شامل می شود از روزنامه نگاران گرفته تا وکلا و اساتید و فیلمسازان. اما در این میان نکته قابل توجه و آن تعرضی است که علیه زنان صورت می گیرد که مانع پیشرفت در سیر تکامل طبیعی زنان می شود و از آن به عنوان خشونت سیاسی دولتی می توان نام برد. در اصل بیستم قانون اساسی آورده شده: «همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی برخوردارند». اما به خاطر تفسیرهای متفاوتی که از موازین اسلامی صورت می گیرد می بینیم که عملا برابری بین زن و مرد وجود ندارد. می توان به خشونت و تجاوزهای رژیم در دهه های شصت و هفتاد اشاره کرد که به زنان روا داشته، خشونت هایی که در تاریخ ثبت خواهد شد و هیچگاه برای زندانیان زن که در قید حیات می باشند قابل جبران نخواهد بود و یکی از تلخ ترین شکل های نقض حقوق بشر می باشد تجاوزهایی که در زندانها متداول و به فرمان مقامات زندانها علیه زندانیان زن صورت می گرفته به طوری که دخترانی را که باکره بوده قبل اعدام آنها را صیغه می کرده و به آنها تجاوز می کرده اند و سپس اعدام و در گورهای دسته جمعی دفن می کرده اند. طبق تفاسیردادگاه بین المللی کیفری این قبیل اعمالها را می توان جنایت علیه بشریت توصیف کرد زیرا تجاوز جنسی قبل اعدام یک اقدام سازمان یافته است. چون این اعمال که طی سالهای مدیدی ادامه یافت به این معنی نیست که مقامات ارشد داخل دولت از آن بی اطلاع بوده باشند پس کسانی که مرتکب این جنایات شده اند همراه با کل رژیم در این اعمال غیر انسانی دخیل بوده اند و باید به پای میز عدالت کشیده شوند. علاوه بر تجاوزهای جنسی و غیر انسانی اکثریت زندانیان حداقل یک شکل آزار و اذیت را در سراسر دهه دوم و سوم جمهوری اسلامی تجربه کرده اند که شامل بد دهنی با نیت تنزل "سایر شکل های ضربه زدن به اندام تناسلی" وادار کردن زندانیان با اعمال ددمنشانه جنسی "تضعیف روحیه زندانیان"  و اهانت و تحقیرها که فراتر از شلاق زدن و شکنجه جنسی می باشد. امروز نیز شاهدیم که رژیم با روانه کردن گشت های ارشاد به خیابان ها و اماکن عمومی و حتی خصوصی، طرح و تدوین و صدور انواع بخشنامه ها و دستورالعمل ها، تعرض به حریم شخصی افراد در مهمانی ها و جشن ها، تفکیک های جنسیتی به بهانه  مبارزه با مفاسد اجتماعی و با استفاده از دین به عنوان سلاحی بس خطرناک برای اعمال خشونت و کنترل بر زنان و سلب آرامش، آزادی و امنیت آنها  انجام می دهد. حتی آمدن دولت تزویر و اسید روحانی نه تنها هیچ تاثیری در بهبود وضع حقوق بشر نداشته بلکه رسیدن تعداد اعدام ها به بالای 400 اعدامی در 100 روز اول ریاست جمهوری وی، پرونده سیاه و شومی را نسبت به ریاست جمهوری احمدی نژاد برجای گذاشت. وکلایی که بخاطر دفاع از وکالت خود و دفاع از حقوق کودکان و تبعیض علیه زنان از حق وکالت محروم و در زندان به سر می برند. زندانیان سیاسی که به دلیل عقاید خود در سیاه چال ها و یا محکوم به اعدام هستند و فیلمسازانی که برای نشان دادن وضعییت روحی مردم در اجتماع فیلمی را به نمایش در می آورند به احکام غیر انسانی و ممنوع الخروج شدن و زندانی های سنگین محکوم می شوند. بر مبنای تعریفی که حقوق و امنیت فعالان حقوق بشر توسط سازمان ملل متحد طی اعلامیه ای مورد تاکید و تایید قرار داده حکومت باید تدابیر لازم را برای حمایت افراد به صورت فردی و گروهی در برابر خشونت، "تهدید"، تبعیض"، فشار یا هر گونه اقدام خودسرانه تضمین کند اما در ایران نه تنها امنیتی برای این افراد و کار ارزشمند آنان که تلاش می کنند در جامعه مردم  به آزادیهای سیاسی و اجتماعی برسند وجود ندارد بلکه خود رژیم نخستین دشمن و تهدیدکننده این افراد است و آنها را با برچسپ های نادرست به بند می کشاند. این مسائل نشان می دهد که امروزه رژیم ایران در زمینه حقوق بشر نیازمند بازنگری جدی و اساسی است و اقدامات وحشیانه ی این رژیم با مبانی حقوق بشر در تعارض است. به هرحال رژیم جمهوری اسلامی ایران در چارچوب مقررات حقوق بین الملل، هیچ گاه متعهد به تعهدات خود نبوده و همواره بشر ستیز بوده و ظرفیت بالایی در نقض حقوق بشر دارد. هیچ دولتی نمی تواند به بهانه اینکه از منظر نظری حقوق بشر جهانشمول نیست، از تعهدات بین المللی شانه خالی کند. این مساله با مبانی ساده حقوق هم ناسازگار است. بنابراین حکومتها از جمله حکومت دیکتاتور و تروریست ایران، لاجرم باید در چارچوب قواعد حاکم حقوق بین الملل به تعهدات بین المللی خود عمل کنند.
{تا مظلومی باشد  ظالمی هم هست}  



از نوشته های خودم

Friday, February 13, 2015

ئه‌وان گوله‌گه‌نم و گه‌نمه‌شامی ئه‌کوژن و
نانیش ئه‌خۆن؟!
ئه‌وان جۆگه‌ی ناو باوه‌شی شاخ ئه‌کوژن و
به‌لام ئاویش ئه‌خۆنه‌وه‌!
ڕه‌نگ ئه‌پۆشن و ئه‌شیکوژن!
ئه‌وان ناویان محه‌مه‌د و
ئه‌بوبه‌کر و عومه‌ر و عه‌لی و عوسمانه‌و
ناویان حه‌سه‌ن و حوسه‌ینه‌ و
به‌لام له‌ پیش گشت ناویکدا
ناوه‌کان و نووره‌کانی خوا ئه‌کوژن!
شیرکو بیکه س

Tuesday, February 3, 2015

مشارکت سیاسی زنان در جامعه ایران

رشد انديشه مشاركت سياسي كه توده هاي مردم را در تعيين سرنوشت خود درگير مي سازد، در عمل موجب تحقق زمينه هاي ثبات و پايداري نظام سياسي مي شود، اما طبيعي است در جامعه  اي كه افراد بلوغ سياسي و بينش صحيح نسبت به مسائل نداشته باشند، نمي توانند در همه امور مشاركت لازم را داشته باشند. در اين راستا براي تحقق اهداف توسعه گرايانه، هر جامعه بايستي از تمامي منابع انساني خود ازجمله نيرويي محوري و بنيادي زنان بهره بگيرد.
مشارکت سیاسی در سیاست عملی و نظري از جایگاه برجسته اي برخوردار است. یکی از اهداف توسعه سیاسی گسترش مشارکت و رقابت گروههاي اجتماعی در زندگی سیاسی است. شکی نیست که براي نیل به توسعه سیاسی باید میزان مشارکت سیاسی مردم افزایش یابد در ایران مشارکت سیاسی چندان با اقبال همگانی روبرو نبوده است مگر در مقاطع زمانی خاص و در بعضی از برهه ها. این فضاي محدود مشارکت دلایل متعدد فرهنگی، سیاسی و ساختاري دارد. «مایرون واینر» معتقد است مشارکت سیاسی هر عمل داوطلبانه موفق یا ناموفق، سازمان یافته یا بدون سازمان، دورهاي یا مستمر، شامل روشهاي مشروع و نامشروع براي تاثیر بر انتخاب رهبران و سیاستها و اداره عمومی در هر سطحی از حکومت محلی یا ملی است. «میل برات» معتقد است مشارکت سیاسی رفتاری است که تاثیر می گذارد و یا قصد تاثیر بر نتایج حکومتی را دارد.
حساسيت زنان هر جامعه نسبت به مسائل و حوادث گوناگون پيرامون، موجب مي شود تا نسل بعدي نسلي متعهد و حساس نسبت به پيرامون و متمايل به فعاليت در امور جامعه شوند. در مقابل عدم مشاركت قشر زنان در امور سياسي و اجتماعي جامعه به گسترش بي تفاوتي و بي حس سياسي و اجتماعي دامن مي زند كه اين بي تفاوتي سياسي آثار و تبعات زيادي در پي خواهد داشت.
مشاركت سياسي زنان و حضور بانوان درعرصه هاي تصميم گيري حكومتي مي تواند پشتوانه اي مناسب براي حضور درساير عرصه هاي مشاركت جويانه تلقی گردد. این نكته عموماً پذيرفته شده است كه حق رأي دادن به زنان، منجر به شهروندي كامل سياسي نمي شود. بنابراين، مي بايست با تامين بسترهاي مناسب در ساير زمينه ها مشاركت آنان را افزايش داد تا زنان از وضعيت مساعدتري براي فعاليت در عرصه سياست برخوردار شوند. محول نمودن انجام امور خانه به زنان، در عمل فرصت مشاركت را از زنان سلب مي كند و بر اساس چنين تفكري، الگوهاي رفتاري متناسب با همان ارزشها را به زنان ارائه مي دهد؛ منزوي كردن زنان در خانه جهت خدمتگزاري به شوهر، فرزند و يا جمع خانواده، نمونه اي از نتايج اين فرهنگ است كه مي تواند آسيب هاي زيادي را در بطن خود بپروراند.
در اين راستا برخي از نظريه پردازان بر اين باورند كه چون زنان از امكانات كافي برخوردار نيستند، توان فعاليت در اين عرصه را ندارند و به نظر بعضي ها بسيج سياسي مردم در برخي از نظامهاي سياسي از طريق تشكل هاي مدني، زنان را دربر نمي گيرد و در نهايت برخي نيز باور دارند كه انگيزه هاي لازم براي مشاركت سياسي در زنان وجود ندارد و اين ناشي از نگرشهاي منفي نسبت به حضور زنان در عرصه سياسي جامعه مي باشد. فراتر از اين، زنان در عرصه سياست دچار عقب افتادگي شده اند، حضور بسيار كم زنان در عرصه تصميمگيري شاهدي بر اين مدعاست. زنان به عنوان نيمي از جمعيت فعال كشور تنها 12 درصد از فعاليت اقتصادي جامعه را در دست دارند. درصد شاغلان زن نسبت به كل شاغلان 4/9 درصد است و سهم زنان شاغل در گروه مديران عالي رتبه به كل زنان شاغل تنها  8/4 درصد است. درحال حاضر شمار مديران مرد در كشور ما، سي و پنج برابر مديران زن است در اين رابطه اين سوال به ذهن خطور مي كند كه چرا در يك جامعه برخي از زنان به مشاركت سياسي مي پردازند و برخي ديگر نسبت به فعاليت هاي سياسي بي تفاوت هستند؟ اگر بپذيريم كه آسيبهاي اجتماعي فارغ از تاثير خانواده نمي تواند پديد آيد، بايد بپذيريم كه يكي از آسيب هاي اجتماعي پدرسالاري ذاتي در خانواده ها كاهش مشاركت سياسي و تغيير جهت آن از حد فعالانه به منفعلانه است. هرچند حضور زنان در مقاطعي بسيار جدي و در دوره هايي ضعيف وكم رنگ شده است، ولي درمجموع، حضور زنان درتحولات اجتماعي ايران و نقش فعال و پوياي آنها امري انكارناپذير است.
اگرچه مسئله مشاركت در معناي وسيع كلمه در برگيرنده انواع واكنش هاي فردي و گروهي بمنظور دخالت در تعيين سرنوشت خود و جامعه و تاثير نهادن بر فرآيندهاي تصميم گيري درباره امور عمومي است، اما بيشتر آن را در رابطه با مشاركت سياسي مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهند. به همين دليل در منابع مربوط به مشاركت، اغلب اشكال گوناگون مشاركت سياسي چون فعاليت در انتخابات، اعمال نفوذ، فعاليت سازماني، ايجاد روابط فردي قدرتمند و اعمال خشونت براي تاثيرگذاري بر تصميمهاي دولت مورد بحث و بررسي قرار گرفته و زمينه هاي مربوط به آنها به بحث گذاشته مي شود
هانتينگتون مشاركت سياسي را امري عيني و جدا از نگرشهاي ذهني فرد مي داند و در تجزيه و تحليل مشاركت سياسي به وضع نظام سياسي جامعه توجه می نمايد. به نظر او از ميان متغيرهاي منزلتي، ميزان تحصيلات فرد بيشترين تاثير را بر مشاركت سياسي دارد. مجراي دوم، مجاري سازماني يعني عضويت فرد در انواع گروهها و سازمانهاي اجتماعي مانند اتحاديه هاي شغلي و صنفي، گروههاي مدافع، علايق خاص و غيره است كه احتمال مشاركت در فعاليت سياسي و اجتماعي را بيشتر می كند. اين عامل درجوامعي كه فرصتهاي تحرك فردي در آ نها محدودتر است، اهميت بيشتري دارد و در واقع فرد براي رسيدن به وضع اجتماعي و اقتصادي بهتر به عنوان آخرين راه حل به فعاليت در سازمانهاي اجتماعي يا احزاب سياسي می پردازد. به بيان ديگر، در نبود فرصتهاي جايگزين براي تحرك اجتماعي مانند مشاركت اقتصادي، گرايش به سوي مشاركت سياسي، پا ميگيرد.
از نظر هانتينگتون بين گسترش فرصتهاي تحرك اجتماعي فردي و مشاركت سياسي در كوتاه مدت رابطه معكوسي وجود دارد و افراد اگر بتوانند با استفاده از بالا بردن سطح تحصيلات، انتقال به شغل پرمنزلت تر يا كسب درآمد بيشتر به اهداف موردنظر خود كه همان بهبود وضعيت اقتصادي و اجتماعي خود است، دست يابند، معمولاً از مشاركت در سياست و فعاليت اجتماعي صرفنظر مي نمايد.
    افلاطون براي تشكيل جامعه يوتوپيايي خود باور به تربيتي خاص، براي شهروندان جامعه بود. افلاطون توجه زيادي به آموزش كودكان داشته و معتقد بود بايستي از سنين كودكي از راه تقليد، ارزشهاي سياسي خود را به شهروندان ياد داد. از نظر افلاطون نظام اعتقادي و ارزشهاي سياسي شهروندان بر چگونگي ثبات سياسي و روش كار حاكمان اثر مي گذارد و معتقد است كه اگر جامعه پذيري سياسي به درستي صورت گيرد، فساد در نظام سياسي رخ نخواهد داد خانواده به عنوان نخستين نهاد مسئول در تربيت افراد جامعه و نگرش و كاركرد آنها تاثيري مسلم و فراگير دارد. از نظر گي روشه و گيدنز شكل ارتباطات والدين به عنوان الگوي مشخص بر روند شكلگيري شخصيت افراد عمل كرده و جهت دهنده جامعه پذيري آنها مي باشد. در طي فرآيند جامعه پذيري، هر اندازه ساختار جامعه، جنبه استبدادي كمتري داشته و سويه مشاركتي در آن بيشتر باشد، تفكر افراد هماهنگي بيشتري با مشاركت پذيري خواهد داشت.
همانطور که لنسکی نیز معتقد است «در قوانین موانع و محدودیتی برای زنان وجود ندارد، حتی حقوقی هم برای آنان قائل شده است، ولی به دلیل عوامل غیررسمی مانند آداب و رسوم، عرف و باورهای سنتی یا تعصبات، زنان از حق مشارکت در مدیریت سیاسی محروم شده اند». سیمون دوبوار برا این باور است که «این طبیعت زنان نیست که محدودیت هایی را در نقش آنان موجب شده است بلکه این نقش ها زاییده ی مجموعه ای از پیشداوری ها، سنت ها و قوانین کهن هستند که زنان نیز کم و بیش در پیدایش آن شریک و سهیم بوده اند». بطور کلی، مشارکت سیاسی زنان مقدمه اي براي تقویت فرآیند اخذ تصمیم و راهی به سوي همبستگی بیشتر جامعه و تغییر در کیفیت زندگی عمومی اجتماع است. به دلیل پیامدهاي مثبت مشارکت سیاسی زنان است که امروزه بیش از هر زمان دیگر و با توجه به نیازهاي جوامع به آن اهمیت میدهند.
مورگان شوستر از مبارزه زنان در انجمن هاي علنی و مخفی و «روح آزادی» بانوان ایرانی یاد نموده و آنان را تا جایی ستوده که می نویسد: زنان ایران از «پیشروترین» زنان جهان  به شمار می روند.
در دوره پهلوي براي زنان حقوقی در نظر گرفته شد، مهمتر از همه گشایش مدارس نوینی که زنان را با مدنیت و پیشرفت آشنا نمود. هنگامی که نخستین مدرسه دخترانه «ام المدارس» تهران به همت زنان به راه افتاد مدیر مدرسه در گفتار خود روح زمانه و آرمان زنان را ستود و دانش آموزي زنان را مغایر با دین خواهی آنها ندیده و آنها را به طلب علم تشویق می نمود. در دوران پهلويِ اول زنان دوشادوش مردان در دانشگاه تهران به تحصیل پرداختند. پهلوی دوم در ادامه سیاست مدرنیستی خود پاره ای از حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی را که لازمه ی یک زندگی مدرن بود به زنان اعطا نمود. در سال 1341 زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن به دست آوردند. در پی آن تعدادی به نمایندگی مجلس انتخاب شدند، بعضی نیز به مقام های بالا از جمله به وزارت رسیدند. در اصل 21 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده که «دولت موظف است حقوق زنان را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید» اما در عمل عکس این قضیه صادق است و زنان جامعه ما امروزه آسیب پذیرترین قشر جامعه اند و همواره به عنوان یک کالا به آنها نگریسته می شود، همواره به حاشیه رانده شده اند و هیچ گونه نقشی در تصمیم گیریهای کلان سیاسی کشور نداشته اند.
از آنجا كه زنان ايراني صرفنظر از آنكه به چه گروه طبقه و قوميتي تعلق داشته اند، همواره درون خانواده اي پرورش يافته اند كه استبداد مردانه جزء شاخصهاي آن بوده است. اين نابرابري جنسيتي به عنوان يكي از عناصر پنهان سلطه رسمي آثار منفي بر حيات اجتماعي زنان باقي گذارده است، به طوري كه عليرغم رشد فعاليتهاي مدني و مساعد بودن شرايط براي مشاركت مدني و توسعه نهادهاي غيروابسته به دولت، مشاركت زنان در پايين ترين سطح خود به سر مي برد. در ایران با توجه به جمعیت 50 درصدی زنان و سابقه ی موفق آنها در امور علمی آموزشی نباید انتظار داشت که در خانه بمانند و مدیریت سیاسی جامعه صرفا در دست مردان باشد. انتظار می رود نهادهاي قانونگذار، گشایشهاي قانونی لازم را براي افزایش حضور زنان در صحنه سیاست فراهم آورند. البته در مورد جامعه خودمان، منظور این نیست که مانند برخی کشورهاي توسعه نیافته، سهمیه خاصی براي زنان در مجلس در نظر گرفته شود، چرا که این برخورد نوعی تحمیل به نظر می رسد بلکه هدف این است که راه براي مشارکت سیاسی زنان در همه ابعاد باز شود تا زمینه حضور مدیران سیاسی براساس شایستگی و نه جنسیت فراهم شود.


از نوشته های خودم

Monday, January 26, 2015

پدیده طلاق در ایران

نقش خانواده به عنوان كوچكترين واحد اجتماعي يا كاركردهاي مختلف آن، ميتواند هم در جنبة مثبت آن يعني ايجاد كانون آرامش و هم در جنبة منفياش يعني ايجاد آسيب اجتماعي بسيار مهم و تأثيرگذار باشد. از جمله وجوه منفي پديد آمده از درون اين نهاد اجتماعی بروز آسيبي تحت عنوان«طلاق» است كه آثار مخرب آن در ابعاد اجتماعي، فوق العاده زياد بوده و موجب ايجاد ناهنجاريهاي اجتماعي بسياري ميشود. با توجه به اينكه نهاد خانواده در كشور ما همواره از استحكام و غناي خاصي برخوردار بوده است و بيشتر مسائل فرهنگي و شخصيتي و اجتماعي ما در كانون خانواده شكل ميگيرد، از اين رو تحقيق در اين زمينه، هم مي تواند روشنگر برخي ويژگيهاي اجتماعي و فرهنگي ما باشد و هم به شناخت و برنامهريزي در جهت حفظ، ثبات و استحكام نهاد خانواده ياري رساند. نظر به نقش مهم خانواده در جامعه، از هم گسيختگي خانواده عموماً با عوارض نامطلوبي همراه بوده و در هر جامعه همواره سازوكارهايي جهت استحكام خانواده وجود دارد. نابساماني سازمان خانوادگي يا گسيختگي آن را ميتوان به عنوان شكستن واحد خانوادگي يا گسيختگي ساخت نقشهاي اجتماعي به علت قصور يا ناتواني يك يا چند عضو خانواده در اجراي نقشهاي خود تعريف كرد.
طلاق خاتمه دادن به پیوند زناشویی، تحت شرایط خاص قانونی، شرعی و عرفی است که پس از آن زن و شوهر نسبت به یکدیگر حقوق و تکالیفی ندارند. طلاق دارای آثار و پیامدهای عمیق اقتصادی، اجتماعی، روانی، قانونی و والدینی بر مردان و زنان مطلقه، فرزندان طلاق و اجتماع است. بسیاری از بررسیهای انجام شده، از رابطه بین طلاق با اعتیاد، جرم و بزهکاری، روان پریشی، عدم تعادل شخصیتی، مسائل آموزشی و تربیتی، خودکشی، جامعه ستیزی و نظایر آن حکایت میکنند. بنابراين، طلاق يكي از انواع گسيختگي خانواده است كه ميتواند در چهارچوب جامعهشناسي خانواده مورد بررسي قرار گيرد؛ اما در عين حال از جمله مباحث اجتماعي است كه در ساير پديدههاي آسيبشناختي انعكاسي بارز دارد. به دليل رابطه آن با اعتياد، جرم و بزهكاري، ميتوان در چهارچوب جامعهشناسي انحرافات و يا جامعه شناسي مسائل و مشكلات اجتماعي بدان پرداخت. در پيدايش اين معضل، عوامل شناخته و ناشناختهاي دست به دست هم داده و موجب ناسازگاري زناشويي و انحلال خانواده و بالا رفتن نرخ طلاق در جامعه مخصوصاً در شهرهاي بزرگ شدهاند. اين پديده از طرف متخصصان رشتههاي مختلف علوم انساني به گونههاي متفاوتي مورد تحليل و تبيين قرار ميگيرد.
       با تصویب قانون حمایت خانواده در سال 1353، موجبات طلاق گسترش یافت. در سال 58، لایحه ی قانونی دادگاه مدنی خاص تصویب و مقرر شد که موارد طلاق همان است که در قانون مدنی و شرع مقرر است. سرانجام در سال 1370، قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق به منظور حمایت بیشتر از زنان ایرانی و کاهش آمار طلاق به تصویب رسید. از آنجا كه هر روز بر خيل مراجعان به مرجع قضايي، براي ارائه دادخواست (به ويژه از سوي زنان) مبني بر خواسته طلاق و اختلافات خانوادگي افزوده ميشود، و اين سؤال مطرح ميشود كه چرا طلاق و جدايي؟ آيا والدين در هنگام جدايي به سرنوشت نامعلوم و آينده فرزندان خود نميانديشند؟ ميراث طلاق، فرزنداني است كه دچار جرايم اجتماعي سبك و سنگين ميشوند؛ از جمله گرايش به اعتياد، انحرافات اجتماعي و انجام بزههاي مختلف در جامعه و ... كه خود هزينههاي غيرقابل جبراني را (كه ميتوانست در جاهاي مناسبتري صرف شود)، به جامعه تحميل ميكند و سازمانهاي اجتماعي بسياري، از جمله نيروي انتظامي را درگير تبعاًت امنيتي و انتظامي خود ميسازد؛ زيرا طلاق از نظر قانوني تنها يك حادثه است، اما از ديدگاه روانشناسان، زنجيرهاي از حوادث بهم پيوستهاي است كه براي هميشه زندگي قربانيان خود را دگرگون ميكند. اين امر همواره انسان را به تأمل وامي دارد و از طرفي به دليل روند رو به افزايش آن در سالهاي اخير در جامعه ايران به ويژه در بين نسل جوان، مسئولان امر در سازمان ملي جوانان را به فكر چارهانديشي كلي در اين خصوص واداشته است.
موجبات طلاق به طور كلي در حقوق ايران شامل: 1- طلاق به درخواست مرد؛ -2 طلاق به درخواست زن؛ 3- طلاق به توافق.
كارشناسان معتقدند كه مشكلات عمده دست به دست هم ميدهند تا واقعهاي به نام طلاق پديد آيد. اين مشكلات در بيان كلي ميتوانند عوامل اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، فردي و شخصيتي باشند. البته گفتني است كه بسياري از انگيزههاي طلاق به دلايلي از جمله بيسوادي و كم سوادي، حجب و حيا و نبود ضرورت افشاي صريح انگيزه به هنگام مراجعه به دادگاه و دفاتر اسناد رسمي و يا اصلاً مواردي كه افشاي آنها از نظر محاكم قضايي دادگاه پسند نيست، مكتوم ميماند.

آثار و عوارض طلاق
همچنان كه قبلاً نيز ذكر شد، نكته قابل تأمل اين است كه آثار و عوارض طلاق منتهي به افراد خانواده نميشود بلكه از عوارض اجتماعي و روانشناختی آن هم نبايد غافل بود؛ زيرا جامعه نيز بايد تاوان آن را در قالب هزينههاي مختلف؛ از جمله افزايش برخي جرايم بزههاي اجتماعي و به تبع آن دخالت پليس در راستاي انجام وظيفه اجتماعي خود (وظايف انتظامي، پيشگيري و قضايي) به منظور دستگيري مجرمان و هدايت به سمت قوه قضاييه، همچنين كاهش اين نوع جرايم و يا برخورد با مجرمان و ... بپردازد. بارزترين نتيجه طلاق از نظر كمي و كيفي، بر روي كودكان است.
بي گمان بعضي از بزهكاران جوان متعلق به خانوادههايي ميباشند كه دچار تعارض وكشمكشهاي خانوادگي و اختلالات رواني و عاطفي هستند. وجود تنشهايي رواني و اختلالات عاطفي در خانواده كودك ميتواند او را وادار به فرار از خانه كند تا با گروه بزهكاران همكاري و تشريك مساعي كند. در روانشناسي جنايي، بروز انحرافات اجتماعي يا جامعه زدگي و تشكيل گروه آسيب ديدگان اجتماعي، ثمرة جراحت عاطفي كودكان در خانوادههاي طلاق، تشخيص داده مي شود.
آمارها مؤيد اين نكته است كه بيشتر جرم و بزهكاريهاي كودكان و نوجوانان ريشه در مسائل و مشكلات خانوادگي، طلاق و از هم پاشيدگي كانون گرم خانواده دارد. ميزان جرايم و خودكشي در اطفال باقي مانده از طلاق، به نحوي بارز افزايش مييابد. اين اطفال خيلي بيشتر ازديگر همسالان خود مورد سوءاستفاده جنسي قرار ميگيرند و بي بندوباري و اعتياد نيز در ميان آنان شيوع بيشتري دارد. تحقيقات انجام شده دربارة علل بزهكاري كودكان، نشان ميدهد كه كودكان طلاق از امنيت رواني و عاطفي برخوردار نبوده و وجود جانشين مادر در محيط خانواده منجر به ناسازگاري، انحراف و فرار كودك از محيط خانواده مي شود.
بر اساس مطالعات انجام شده در ايران، 95 درصد نوجوانان و جواناني كه به اتهام دزدي در مراكز بازپروري به سر ميبرند، فرزندان خانوادههايي هستند كه پدر و مادرشان از هم جدا شده و يا يكي از والدين اقدام به ازدواج مجدد كردهاند.
در زير به برخي از جرايم و بزههاي اجتماعي كه از پژوهشهاي انجام شده در موضوعات اجتماعي، از جمله طلاق برگرفته شده است، اشاره ميشود.
 2/5 درصد از مراجعان به مراكز بازپروري معتادان كل كشور در 6 ماهه اول 1377 از فرزندان طلاق هستند كه علت اصلي گرايش به اين بلاي خانمانسوز را همان جدايي پدر و مادر ذكر كردهاند.
برابر اظهارات مدير كل امور آسيبديدگان اجتماعي بهزيستي، 95 درصد دختران فراري از فرزندان خانوادههايي هستند كه پدر و مادر آنها طلاق گرفته يا هردو یا يكي از آنها فوت کردهاند.
همچنين نتايج يك كار پژوهشي كه در تهران توسط دانشگاه علامه طباطبايي انجام گرفته و در نشريه فرهنگ و پژوهش به چاپ رسيده است، نشان ميدهد كه 65 درصد دختران فراري با نامادري ياناپدري زندگي ميكنند كه بخشي از آنان از فرزندان طلاق هستند.
26 درصد كودكان خياباني در شهر كرمان به علت بدرفتاري نامادري(23 درصد) و ناپدري( 3درصد) به اين معضل گرفتار شده اند.
همچنين نتايج كار پژوهش صورت گرفته در اصفهان مبين اين مطلب است كه 7 درصد كودكان خياباني اين شهر از فرزندان طلاق هستند.
به گزارش سازمان بهداشت جهاني در سيزده كشور موردمطالعه در اتحاديه اروپا، مهمترين عامل مرتبط با خودكشي، طلاق است. مسلما به جرأت ميتوان گفت بخشي از آمار خودكشيها در كشور ما نيز مربوط به تبعاًت پس از طلاق است.

از مهمترين كاركردهاي ازدواج، ايجاد امنيت روحي و رواني در ميان زن و مرد است و قواعد قانوني نيز در راستاي حمايت از اين نهاد مقدس گام برداشته است و تلاش قانونگذاران ايران در تمام ادوار برمبناي تشويق به ادامهي زندگي و ناديده انگاشتن اختلافات جزيي فيما بين زوجين بوده است. با وجود اين، گاهي اوقات مسائلي در زندگي مشترك اتفاق ميافتد كه وقوع طلاق تنها راهحل مشكل ميباشد. در اين راستا ماده 1133 قانون مدني، به مرد حق داده است كه با رعايت شرايط مقرر در اين قانون با مراجعه به دادگاه تقاضاي طلاق همسرش را بنمايد. اين ماده در سال 1381 به اين شكل در آمده است و ماده قبلي مقرر مي داشت كه مرد ميتواند هر وقت بخواهد زن خود را طلاق دهد.


طلاق کماکان یکی از موضوعات بسیار مهم در جامعهی ایران میباشد. با عنايت به مطالب پيش گفته؛ نخست سياستگذاران جامعه بايستي تمهيداتي فراهم سازند تا عوامل ريشهاي مؤثر طلاق را اعم از اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي، كمرنگ و در نهايت ريشهكن سازند؛ و ديگر آنكه با تبليغات و برنامهسازيهاي صحيح فرهنگي از طريق رسانهها، زمينههايي را ايجاد كنند كه خانوادهها به اخلاق و ارزشهاي اصيل انسانی روي آورند و بدان پايبند باشند. همچنین سیاستگذاران اقتصادی و اجتماعی باید بدانند که شرایط ناگوار اقتصادی فقط به حوزههای اقتصادی محدود نمیشود بلکه متسری به حوزههای اجتماعی و حتی سیاسی هستند. اميد آنكه با اين تدابير و استفاده از ديدگاه كارشناسان و يافتههاي پژوهشگران، بيش از پيش شاهد افزايش آمار نگران كنندة طلاق در جامعه نباشیم.

نوشته:بنفشه (بانو)کریم زاده


ازنوشته های خودم